میگه اگه من بدشدم،اگه نامهربونم اگه توجه نمکنم بخاطر رفتارای توعه.میگه اولین دومین باری ک جای خابتو جداکردی اشک ریختم. میگه اشکتو میدیدم دوسداشتم بمیرم .ولی چیکارا کردی بامن ک من بخودم اجازه میدم اینجور باشم باهات. بعدشم گریه کردم نشستم اون رف شام پخت اومدگف بیا بخور رفتم ۲لقمه خوردم اومدم اتاق بخابم.اونم جدامیخابه.صب تاشب نباشه نمتونم ی زنگش بزنم اصن.یا ی کلمه حرف باهاش بزنم.ولی اون زنگم میزنه.چیکارکنم دست ودلم ب زندگی بیاد.لابد کسی دعایی چیزی گرفته
اخلاقتو درست کن
ماهم همینیم
واس بعد مدرسه تصمیمم قطعی میشه
سرکتاب باز کن اگه فک میکنی بحث دعا وسطه
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
2 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
