سلام وقت بخیر.من ۲۷ سالمه و مدتیه ک با اقایی لشنا شدم ک دو سال از من بزرگتر هستند و متارکه کردند.همسر اولشون یکسال از من کوچکتر بوده.پسرشون ۳ سال و نیم داره.تحصیلات اقا و همسر اولشون به ترتیب متوسطه و دیپلم هستش.تحصیلات من مقطع دکترای تخصصی هست.(اینارو گفتم ب جهت معرفی).من این اقا رو دوست دارم.میدونم ک خانوادم با فرزند داشتنشون مشکل دارن.مادرم رو راضی کردم.پدرم فوت شدن ولی هرگز جزات نمیکنم ک ب برادرام بگم.چون ممکنه ن تنها موافقت نکنن بلکه برام محدودیت های جدیدی توی روابط اجتماعیم ایجاد کنن.من ساکن شهرستانم و اون اقا و همسر اولشون ساکن تهران(دلیل انتخابم زندگی توی تهران نبوده) .یک جلسه من با خواهر ایشون صحبت کردم.ک فرمودند ما نمیزاریم سر کار بری.ما برات عروسی نمیگیرم.ما فقط یک سکه مهریه میکنیم و ممکنه نزاریم بچه دار شی تا مبادا بین بچه ها فرق بزاری.گفت تو باید در حق نوه ما مادری کنی حتی بیشتر از مادر واقعی ولی حق نداری بهش بگی بالای چشمش ابرو هست ک با ماها طرفی.گفت تو بخاطر ساکن شدن توی تهران هست ک داداش منو انتخاب کردی؟پس دلیلت چیه؟اخه اگر من موقعیت تو رو داستم محال بود که کسی در شرایط برادرم رو انتخاب کنم.خلاصه اخرش هم گفت نظر من اینه ک برادرم با یک مطلقه ازدواج کنه تا بتونه پسرش رو براش بزرگ کنه.تو تجربه نداری.بعد ک با خودش گفتم چرا جلوی خواهرت چیزی نگفتی.گفت باید خودت جوابش رو میدادی ک مهریه و عروسی رو شماها لازم نیست بدید و خودش میده.خودش میگه رجوع نخواهم کرد و ازش متنفرم.خیالت راحت که برات کم نمیزارم.خیالت راحت که خوشبختت میکنم.دلیل طلاقشون رو اینطوری مطرح میکنه ک همسرم وسواس فکری داشته.روی جهیزیه اش حساس بوده.مدام مادرش در مورد زندگیمون تصمیم میگرفته و....گفتم میخوام با همسرت صحبتی داشته باشم.گفت سر فرصت خبر میکنم ک بری پیشش.بارها که شاهد تماس های تلفنی شون بودم،خانومش بد دهن و تند خو هست.این اقا هم کم عصبی میشه ولی وفتی عصبی بشه بشدت عصبی میشه.دلیل اصلی ازدواحش با من اینه ک من اهل شهرستانم و خانوادم نمیتونن مدام توی زندگیم دخالت کنن یا من مدام قهر کنم و برم خونه مامانم.البته میگه دوستم داره.ک فکر کنم راست میگه.الانم قراره من با پسرش صحبت کنم.راستش دعا میکنم ک همسر سابقش ازدواج کنه تا شاید کمتر به این اقا زنگ بزنه.مدام زنگ میزنه.اینها ۴ ماه هست ک توافقی جدا شدن.و دو سالی میشه ک جدا زندگی میکنن از هم.من از یکهفته قبل از طلاق رسمی با این اقا اشنا شدم.نمیدونم چکار کنم.اگر ب خانوادم بگم بچه داره،موافقت نمیکنن.اگر نگم و پنهان کنم و ازدواج کنم و اونا بعد از ازدواجم بفهمن حتما منو طر میکنن و شاید اجازه ملاقات با مادرم رو حتی بهم ندن.میترسم اون اقا زمانی با خانومش رجوع کنه.میترسم خانومش ازواج نکنه و از طریق پسرش بتونه توی زندگیم تفرقه بندازه.همه رو ب این اقا گفتم و گفته خیالت راحت.نمیزارم ذره ای اذیت بشی.کاش یکی بگه چی درسته.چی غلطه
این ازدواج اشتباه بزرگی هست
از من که روانشناس هستم و با این موارد زیاد سر و کار دارم بشنو
شما هیچ سنخیتی ندارید و بدترین انتخابی هست که دختری با شرایط شما میتونه داشته باشه
همه چی غلطه
همه چی بکنار این اقا ک میگه مادر زنم دخالت میکرده و از دخالت بدش میاد چه طور ب خواهرش اجازه داده دخالت کنه و پررو پررو بهت این حرفارو بگه بعد بگه خودت باید ج میدادی در عجبم
وای
تو رو خدا ترمز کن
دنبال زندگی بهتر باش
خودش ادم خوبیه.درکش زیاده.دوسم داره.به تمام خواسته هام توجه میکنه.تمام خواسته های غیرمالی ام رو رفع میکنه ولی
باعرض پوذش باید بگم که اگه ازدواج کنی با ایشون ۸۰درصد پشیمونی به بار میارید .چرا که خواهرشون از الان دارن خط و نشون میکشن و اقا هیچ عکس العملی نشون نداده الان که کارش پیش شما گیره طرفداری نکرده ازتون چه برسه به وقتی که خرشون از پل بگذره .دوم اینکه ایشون بچه دارن سخته بخواد باشما کنار بیاد این بچه وقتی بزرگ بشه و به بلوغ فکری برسه ممکنه خیلی بدی ها در حق شما بکنه و شماهم نتونی کاری کنه .سوما شما هنوز مجردی موقعیت های خیلی بهتری ممکنه در پیش داشته باشی لطفا عاقلانه تصمیم بگیرید .
با عرض معذرت
استارتر واقعا برات متاسفم
مشکلات اصلی این رابطه
1_ آقا یک ازدواج شکست خورده داره و این یعنی مشکلاتی داره( هیچ وقت مقصر صد در صد در طلاق وجود نداره،حتما ایشون هم مشکلاتی داره)
2_ ایشون یک بچه داره ( همیشه پای مادر این بچه در زندگی بعدیش هست)
3_ سطح تحصیلات ایشون بسیار پایین تر از شماست( پس نگاهش به زندگی متفاوت هست)
4_ خانواده دخالت کننده ای داره
5_ تازه چند ماه از جداییش میگذره و این خیلی مهم هست
و از همین یک پست شما میشه خیلی نکات دیگه هم برداشت کرد
چطورى با همچين تحصيلاتى
همچين موردى را انتخاب كردى
در يكدفتر براى خودت بنويس
موارد منفى و مثبت زندگى با اين اقا را
كسى كه عصبى ميشه اون هم هنوز زير يك سقف نرفتيد و به هم انسانى نشون مى ده
خانواده تند و عصبى
يك بار ازدواج ناموفق كه دليل اش هنوز واضح نيست
مردى كه در مقابل بى احترامى خواهرش سكوت مى كند
خانواده اى كه حق مادر بودن را مى خواهند از تو بگيرن
و مادرى كردن براى فرزند مادر ديگرى
تمام زندگى مثل فيلم هندى عشق و عاشقى نيست دوست عزيز
به نظر من فراموششششش كن اين مرد را
و بدتر از همه حمايت اين اقا در رابطه با سرد شدن و فاصله از خانواده ات
اشتباه میکنی شرایطتتون اصلا باهم نمیخونه...دوست داشتن تنها کافی نیست .
بنظرم اصلا بدرد شما نميخوره!!! خانم دكتر درست تصميم بگير. من خيلي دقيق خوندم. اصلا قبول نكن. اون خانواده هايي كه ابتدا روي خوش نشون ميدن و ميگن همه كار برات ميكنيم آخرش قدر نميدونن، اينا خيلي روشون زياده!!! برادرشون ي مطلقه ديپلمه با يك بچه هست، بايد خانمي مثل شما رو بذارن رو سرشون حلوا حلوا كنن.... اجازه نميدن بچه دار بشي!!! يعني تا اين حد دخالتشون زياده.... بعدا بهت اجازه نميدن او بچه رو تربيت كني و بعدشم كه ي موجود انگل شد، ميگن نامادري بزرگش كرده... ازدواج نكن با اين آقا .... شك نكن تصميمت اشتباهه... هيچ لذتي نميبري و تمام روياهات از بين ميره....
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
