2737
2739

من و همسرم با یه اتفاق تلفنی آشنا شدیم...من خیلی کم سن و سال بودم...بعد اون تلفن من گوشیم ۳ماه خاموش بود ک درس بخونم بعد ۳ماه تا روشن کردم دیدم یهو گوشیم زنگ خورد دیدم همونه پیش خودم گفتم وای چ ادم سیریشی...خلاصه اولین ملاقات شوهرم میگه توی فکرم گفتم الان یه دختر شل یا کور میاد سر قرار بعد ک دیدم عاشقم شد اما خیلی مشکلات داشتم ک بخوام بگم ده صفحه پر میشه خلاصه ۱ماه بعد دیدارمون اومد خواستگاری ک رد شد بار سوم بابام از خونه بیرونشون کرد...در کل۱۱بار به خواستگاریم اومد و بالاخره اخرین بار وقتی یک نفر داداشم رو انداخت ب جونم ک با چاقو اومد سراغم ک بکشم بابام گفت اصلا میخوام دخترم رو بهش بدم...عدو شود سبب خیر اگرخدا خواهد...بالاخره بهم رسیدیم...باز ب عقب برگردم همین انتخاب رو میکنم دوسش دارم...حتی با سختی هاش......


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

2728
2738

ما تو دانشگاه همو دیدیم😗.من اون موقع شعر و متن مینوشتم یه روز فهمیدم اونم مینویسه و نوشته هامونو تو کلاس به هم دادیم و خوندیم.بعدش  مکه دیدیم به هم وابسته ایم با همه ی مشکلات جنگید😥 و اومد خواستگاریم همون دفعه اول بله رو گفتم و عقد کردیم.الانم خیلی خوشبختیم�💑

ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
داغ ترین های تاپیک های امروز