نمیدونم دیگه چیکار کنم من دوماهه باردارم تو این دوماهه اخیر حتی مادرم یه تعارف نکرده بریم سیسمونی بخریم یکلام نگفته بریم خرید کنیم
شوهرمم دستش خالیه عقده ش میگیره میگه یذره ارزش نمیزارن چون از من بدشون میاد از بچه منم بدشون میاد دیگه
واقعا شوهرمو دوست ندارن فکر کنم بخاطر اونه بروشون نمیارن
منم میگم بدرک خودمون برای بچمون میخریم
شوهرمم میگه واسه تو شاید بدرک باشه ولی من تو فشار میوفتم من شبا خواب نداشته میشم میدونی بی پولی ینی چی؟
اون شبم گفت تو نمیخوای حرف سیسمونی و جلو خانوادت بندازی مثلا وظیفشونه ها منم گفتم تو این گرونی دیگه کسی وظیفه ای نداره گفت پس چرا برای بچه خواهرت گرفتن گفتم اون دوسهسال پیش بود گفت نگو دوسهسالپیش بود بگو از بابای فلانی(بچه خواهرم)و داماد سوگلیشون خوششون میاد از بابای این بچه(بچه خودمون) متنفرن
منم گفتم خوب چیکار کنم زنگ بزنم بگم تا پنج سال کل هزینه های بچمونو بدین
اونم گفت هروقت باباش مرد اینطوری بگو تا زمانی که زندم خودمو پاره میکنم بچم خوشبخت باشه بچه داریو یاد میدم بهشون (هم پدرمادر من هم پدرمادر خودش منظورش بود)
منم دیگه اخرش گفتم خدابرامون حفظت کنه و اینا .. بعدشم گفتم اینا که هنوز نمیدونن بچه چیه بزار بفهمن میریم خرید ماه اخر میرن دیگه
ولی باز حرصشو من میخورم
داشت از دهنم میپرید بگم فامیلی شماهارو بدوش میکشه اخرشم پولش وسایلشو بابای من بده
اخر نگفتم دیدم حق با شوهرمه
از الان دارن تبعیض قائل میشن
نمیدونم چجوری درستش کنم
هرشب داستان جدید داریم