به قول تو گاهي فكر ميكنم هر چند در حرف هي ميگم من دلم نميخواد چنين و چنان باشه ،شايد در عمل كه ميرسه بازم ته دلم اون توجه افراطي شوهرمو دلم ميخواد،و واقعا تناقض عجيبيه،نميدونم چرا دوست داشتن اين مرد براي من عادي نميشه،هنوز كه هنوزه براي من همون جوره دقيقا به همون شدت دفعه اول كه ديدمش دوست دارمش،چهار سال با هم توي يك خونه ايم و ذره اي براي من عادي و يك نواخت نشده،به همون شدت اول دلم تنگ ميشه به همون شدت اول برام جذابه ،اصلا به قول خواهرم ميگه شما زن و شوهر چتونههمه زن و شوهرها همو دوست دارن اما شما ها يك جور عجيبي هستيد