با خواندن چند رمان(ترجیحا آبکی)جو حسابی شمارا میگیرد ، ول کن شماهم نیست و اول هم این تفکر به سراغتان می آید که چرا من ننویسم؟ :)
شروع میکنید به پروراندن شخصیت های اصلی رمانتون .
معمولا دختر رمان شامل فاکتورهای زیر می باشد:
۱٫دختری بلوندبا چشم هایی به رنگ آسمان آبی یا سبز جنگلی و..خلاصه اصن اروپایی…یا…دختری شرقی که به خاطر چشمان کشیده ی سیاه وپوست گندمی بسی جذذذذاب است…
۲٫دارای خانواده ای فوق العاده اپن مایند و دارنده ماشین پورشه…یا…دختری فقیر و بدبخت و دربه در که یا آخر سر کاشف به عمل میاد که بچه ی مامان ،باباش نیست و خانواده ی اصلیش خرپول اند(ترجیحا با پسره داستان فامیل در میاد…)
یا:قبلا خانوادش پولدار بودند و بعد باباش ورشکست شده…..(باقی در ادامه مطلب)
۳٫دختره حتما باید پیانو بلد باشه و پسره رو با اجرای بینظیرش!!کنف کنه….(همیشه هم به خاطر دلیل مسخره ای میگه:۳سالی هست که دست به پیانو نزدم….)
۴٫دختری ست بسی تخس،حاضر جواب،شیطون،موقر،عاقا اصن همه چی تمومه دختر…قندونبات دختر…بعله!!!!!
۵٫اصن تاحالا دختره چشمش کسی رو نگرفته و از بدو تولد از همه ی پسرا متنفر بوده…بعد طی اتفاقاتی کاملا اتفاقی،یعنی کاملا اتفاقی یه دل نه صد دل عاشق پسره میشه!!
۶٫یک چیز خیلی خیلی مهم:
دختره وقتی میخوابه پسره میگه مث یه فرشته شده بود…یا وقتی تازه از خواب بلند میشن ملوسو زیباو خواستنی:|انجمن تک سایت
والا ما که از خواب بلند میشیم شبیه گودزیلا متحرکیم….جودی ابوتو گذاشتیم جیب بقلمون…خودمونو تو آینه میبینیم وحشت میکنیم وای به حال دیگران…
حالا میریم سراغ پسر رمان:
۱٫یه پسر بور چشم زاغ …یا….پسری شرقی با موهای لخت تکه تکه(حتما هم موهاش باید روی پیشونیش بریزه…!)
۲٫پسره هم احتمالا بی ام دابلیو یا مازراتی داه(دیگه اخرش پورشه ، چونه نزنید ، اصن نداریم ماشین مدل پایین تر ):|
۳٫دارای هیکلی بس ورزیده است و باشگاه نرفته رونی کلمنه برا خودش…..
۴٫ خیلی اتفاقی شغلش هم مهندس ، دکتر یا کارخونه دار و یا احتمالا نمایشگاه اتومبیل داره…..توجه کنید که پسر داستان روی دوتا پای خودش ایستاده و در سن کم احتمالا بین۲۵تا۳۰سال این همه دک و پز به هم زده….دقت کنید با تلاش و خود سازی فردی..!!!
۵٫پسر عزیز بسیار خشک و مغروره امّا…امّا این دختر از اول با همه فرق میکنه و ذهن پسره رو درگیر خودش میکنه و حدود۱۰۰صفحه از رمان صرف خوددرگیری پسره با احساس جدیدش میشه ، که نمیدونه چه حسیه…بعد جالبیش اینجاست که وقتی با سرعتی سرسام آور میرونه و متوجه میشه که از شهر خارج شده…روی تپه ای می ایسته و فریاد میزنه و خیلی با ترس و لرز زیر لب میگه که من عاشق شدم…از اول هم میدونستم….!!!!
خو توکه از اول میدونستی بیمار بودی۱۰۰صفحه مارو معطل خودت کردی؟؟؟؟
خانواده ی شخصیت های داستان یا کلا وجود خارجی ندارند..مثلا:خارج از کشور زندگی میکنند ، طلاق گرفتند ، دار فانی رو وداع گفتند و….
پسره هم در بیشتر رمان ها با خانوادش قهره…!!!
یا اینکه خانواده حتما در یک بازه ی زمانی باید مسافرت برند تا این دختر پسره با هم تنها باشند…..(استغفرا….!!!)
تا اینجا که همه چیز خوب پیش رفته .. میگردید دنبال عکس شخصیت های رمانتون و حسابی ذوق دارید .. احتمالا توی انتخاب تصاویر بین پرد پیت و جرمی رنر مردد خواهید بود . مشکلی نیست بالاخره یه خوشگل و البته خیلی جذابشو پیدا میکنید .
حالا متن رمان:
میرید سراغ داستان ، دختر خوشگل داستان ما طی یه اتفاق که خیلی خیلی هم اتفاقی هست مجبوره بره با پسر جذاب داستان ما همخونه و حداقل همسایه میشه ..
رمان نویس عزیز به سبب قوه ی تخیل خیلی بالایی که داره!!!!!!و نمیئونه اتفاقات جدید وارد داستان بکنه از جملاتی شبیه به :
-ریمل زدم و مژه های پرپشتم مثه جنگل!!پشت پلکام رشد کرد..،یک خط چشم که نمای چشم هام رو چند برابر کرد..،رژگونه (ترجیحا مسی رنگ!)که گونه های خوش تراشم رو قشنگ تر کرد..،رژلب که لبهای (این جا وارد مقوله ی پیچیده ای میشیم…)گوشتی،قلوه ای ،کوچولو،غنچه ای ،برجسته….(بنا به سلیقه ی نویسنده از این مدل لبها استفاده میشه.!!) رو در برگرفت….وبا این آرایش ملیح!!!!!!خیلی جیگر شدم و توی آینه واسه خودم بوس فرستادم…(توجه کنید بوس خیلی مهمه ، یعنی اصن راه نداره که بوس نفرستی…اصن بوس نفرستی نمیشه…!!)……..
البته لازم به ذکره بعضی از دخترا هم اینقد خوشکلن که اصن نیازی به آرایش ندارند….بعله…همچین آدمایی داریم ما!
-رژلب قرمزم رو از قصد پررنگ تر کشیدم تا حرص بخوره…وقتی منو دید ابروهای بسیاااار خوش فرم و هشتی و اصن فداش بشم رو به حالتی که تن تن قند توی دلم آب میکردند توی هم کشید و با اون صدای بم و جذّابش گفت:این کوفتی رو از رو لبت پاک کن…!
منم چون خیلی خیلی تخس و شیطون و زبون دراز و مغرورم!!!زل زدم در چشمان(حالا این مقوله تازه پیچیده تره..!!!)تیله ای ،عسلی ،مشکی ب رنگ آسمان شب،سبز با رگه های خاکستری،آبی ب