من که تنهام کارای خونه روتموم کردم حوصله م سررفته توگوشی میچرخم
مغزم رو به من: وا چرا میخوای بخوابی؟ پاشو راجب اون کار ضایعی که پارسال انجام دادی فکر کن.
بچه ها یهو زد به سرشون گشنمون هست،من دیگه واقعا شارژم تموم شده،همسر گفت پس بریم کباب بزنیم،گفتم برید من نمیام و نرفتم،فقط فکر کنم کلید ندارن نمبخوابم که زنگ زدن در باز کنم الان درازکش دارم از سکوت خونه لذت میبرم
بعد کلی داستان گفتن وشعر خوندن و لالایی بالاخره دخترم خوابید از فرصت استفاده میکنم
یکم مرض و عادت دارم
[QUOTE=352412492]دعوام شده اگه ممکنه میشه بیاید تاپیک دوتا اخری اون ک نتیجه شگرف خانودمه[/QUOTE اگه رشته به درد بخوری قبول شب ارزش داره بری شهر دیگه...در غیر اینصورت حق با خانواده ست
بچه ها به نظر تون چی کار کنم
ما اومدیم سفر خونه ی دوست خانوادگی مون
یه پسر ۱۵ ساله و یه بچه کوچیک دارن
من و داداش کوچیکم که ۱۰ ۱۱ سالشه با لین پسره یه ساعت پیش رفتیم کافه ی پایین خونه شون پسره ویپ در آورد فکر کردم اسباب بازی
بعد موضوع جدی شد اینم خیلی خانواده اش رو با رفتاراش آزار میده
کلی دعواشون کردم بعد داداشم گفت به خدا من کاری نکردم نکشیدم و فلان
پسره ولی نمیتونست خب گردن نگیره
کلی خواهش و اصرار کردن که نگم به خانواده ها
به نظر تون چی کار کنم؟
میگم بگم ممکن اتفاقات خیلی بدی بیفته
نگم ممکن بدتر شن
لطفا راهنمایی کنید من خودم ۱۶ سالمه
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
7 ثانیه پیش
8 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
