بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
مادر بزرگ من وقتی بچه ای به دنیا می اومد بهش یک قاشق چایخوری خاکشیر و کره دوب شده میداد و میگفت باعث میشه بچه ذردی نگیره.برا پسر من گفت بدم بهش منم گفتم باشه پسر یه ذره هم زردی نداشت کلا به هر نوزادی داده اون نوزاد زردی نگرفته.
فاش میگویم و از گفته خود دلشادم بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم
بچه ها من اگه بگم مادر بزرگ خودم و مادر بزرگ مامانم و مادر بزرگ مادر بزرگمو هم دیدم باورتون میشه؟ البته مادربزرگ مادربزرگم وقتی من خیلی کوچیک بودم فوت شد, ولی مادر بزرگ مامانم با ما زندگی میکرد, همش, کمپوت سیب و گلابی میپخت, فقط همینو ازش یادمه
مادر بزرگ من همیشه تو سوتینش پول قایم میکرد فکر کنم خیلی مفید باشه شما هم بدونید
حاکمی به مردمانش گفت:صادقانه مشکلاتتان را بگویید تا حل کنم،از میان جمع حسنک بلند شد و گفت:گندم و شیر که گفتی چه شد؟!کار چه شد؟!!مسکن چه شد؟!!!! حاکم گفت:ممنون که مرا آگاه کردید،همه چیز درست می شود...یک سال بعد حاکم مردمان را جمع کرد و گفت:صادقانه مشکلاتتان را بگویید تا حل کنم،کسی نگفت:گندم چه شد؟کار چه شد؟شیر چه شد؟ آرام وبی صدا یک نفر از میان جمع گفت:حسنک چه شد؟!!!!!