قراره ۴۰ نفر فامیل همسر بیان خونمون اونم برای ۵ روز تعطیلات یه خونه روستایی داریم که تقریبا امکانانش ضعیفه و فقط در حد ۵ شش نفر مهمون جواب میده همسرم همه او دعوت کرده که او نجا حلیم بذاریم که در این صورت باید حداقل فامیل خودم رو هم دعوت کنم که شب حلیم بیشتر از ۶۰ نفر میشیم بقیه اش م می نویسم فقط راهکار بدید كنسل کنم مجبورم من و بچه هام نریم
مهمون فقط یک وعده بقیش رو کاش حداقل عقلشون میکشید هر کس دنگ خودش رو میداد
خیلی اعصابم بهم ریخته خب منم می خوام تعطیلات آرامش داشته باشم محاله دونگ خودشونم بدن بارها پیش اومده جایی رفتیم علاوه برخورد و خوراک خرج های دیگه شون هم گردنمون افتاده مثلا تولدخواهر شوهرم تو یکی از سفرها گرفتن حتی کیک هم افتاد گردن بقیه نه تنها دونگ خودشون ندادن کادو هم جمع کردن تولد گرفتن بدون یک ریال مرج کنن
همسرم نمی فهمه آخه ۵ روز ؟؟ خب مام دوست داریم مهمونی بریم باور می کنید خونه جاریم ۵ ساله نرفتیم خونه خواهر شوهر ۳ ساله نرفتم خب منم می خوام تعطیلات آرامش داشته باشم حلیم مادر شوهرم بود دخترا بخاطر زحمتش چندسالیه نذاشتن حلیم درست کنه حالا مزاحمت برا همسایه ایجاد میکردن به کنار چطور برا خودشون زحمت داشت برا من نداره!!
بدجور ناراحت م آخه هروقت مادر شوهرم حلیم میذاشت دختراش غر می زدن که سال دیگه نذار با اینکه مهمونا فقط یه شام خونه مادر شوهرم بودن و همه چی پای عروس و پسرا بود حالا برای من زحمت نداره اونم نه یک شب ۵ شبانه روز اونم تمام امکانات یه خونه رو باید مهیا کنم او نام بیان بهشون خوش بگذره به اسم یه حلیم باورکن خداهم راضی به این نیست
چه مریضی دیسک و آرتروز کمردارم ماه قبل فیزیوتراپی بودم بعدش من نرم اونا میرن بعد شم دوست دارم تعطیلات روستا باشم آب و هوا عوض کنم خودمو مریضی بزنم دیگه سفر خودم هم كنسله چشم رو هم بذاری تا بستون تمومه
خرجشون میدونی چقدر میشه. چه راهکاری آخه. مگه جشن عقد دارین. تازه بچه هم داری. عجیبه این همه بی فکری
خرج به درک دیگه میشه پاتوق اونا منم خدمتکار من ۱۰ سال اول زندگیم اینطور زندگی کردم یادم میفته تپش قلب میگیرم آخه شوهرم یه چیزی گفت اونا چرا نمی فهمن؟ خودشون باشن یه شب هم قبول نمی کنن
خیلی سخته اینهمه آدم پنج روز پدرت درمیاد حالا اگه هزینشم براتون مهم نباشه که کمش شصت هفتاد تومن میشه
۱۰ سال اول زندگیم همیطور بود تموم بچههای مادر شوهرم و فامیلاش تو همه ایام تعطیل خونه ما بودن یاد اونروز امیافتم حالم بد میشه انگار دوباره تکرار میشه مفت خورن وسوءاستفاد کر میدونن همسرم به حرف و نظرما توجه نداره و کار خودشو می کنه
پس بهتره شما همون روز حلیم بریدوگر نههمه کارهای مهمان ها روی دوش شما قرار میگیرهو وقتی پای حلیم در م ...
منم از این ناراحتم علاوه برایام دیگه که تعطیلاته مثل عید ..... حلیم هم همه ساله گردن من میفته دخترم و پسرم میگن نمیایم بعد همه متوجه میشن چرا بچه ها نیومدن
سمبتو پر زور بگیر.وا بدی تا اخر همینه.یا بجنگ بگو کنسل شه.یا فقط روز حلیم رو گردن بگیر کارارو هم تقسیم کن.به همه هم زنگ بزن بگو امکانات پذیرایی نداریم برای خودتون ظرف و رختخواب بیارید.فردای حلیمم جمع کن با شوهرت برگرد که بقیه هم بفهمن.یه بار اینکارو بکن بد شو ولی در عوض یه عمر راحت میشی.
یه دلیل بیار مثل بیماری بچه ها یا خودتتا امسال که سال اول هستش خودشونتدارکات ۵ روز رو ببینن و گردن ش ...
میدونم که به هیچ وجه کوتاه نمیان بعد خودشون تدارک ببينن مارو تو قرض میندازن مثلا میرن کلی وسایل قرضی میارن اونم به سلیقه خودشون هم اینکه صاحب اختيار اونجا میشن نمی دونم چطور بنویسم متوجه منظورم بشید دعا کنید خود بخود كنسل شه نذر کردم خدا نجاتم بده من خاطره خوبی ازین برنامه ها و دور همی هاشون ندارم آخرش یه دعوا راه میندازن و اعصابم رو داغون می کنن اگه بچه هام هم نیان یه جور بد میشه بیان یه جور مهر تأیید کار شون می شه
سمبتو پر زور بگیر.وا بدی تا اخر همینه.یا بجنگ بگو کنسل شه.یا فقط روز حلیم رو گردن بگیر کارارو هم تقس ...
اگه قضیه حلیم نبود اومدنشون برام مهم نبود زورم میاد خودشون راضی به حلیم نبودن الان برا من راضی ان نرم در دسره اونجا همه کاره میشن برم هزار در دسره میشه پاتوق تعطلاتشون کم کسری باشه حرف و حدیث