من بچه دو سالمو تا وقتی هوا خنک بود هرروز میبردم بیرون پارک میگردوندم.یه مغازه بستنی فروشی نزدیک خونمونه چون نمیخواستم بستنی کارخونهای بخرم؛ هر چند روز یکبار ازونجا میخریدم براش، حالا یا ازین رنگی ها یا هویج بستنی.حالا یا تنها یا گاهی با شوهرم گاهی هم با ابجیم چون بستنی خیلی دوست داریم و مشتریش بودیم و پاتوقمون شده بود.چند روز پیش پول نقد درشت همراهم بود یارو سختش بود بقیه ش رو خورد کنه برگردونه؛ سر همین گفت برو بعدا بده. منم چون نمیخواستم بدون پرداخت هزینه ازش چیزی بگیرم برگشتم بهش گفتم آخه معلوم نیست کی بیام.
اونم یهو جلوی شاگرداش برگشت گفت شما که هرروز اینجایی (با تعجب و خنده) منم خیلی بهم برخورد ازین حرفش و گفتم نه دیگه هرروز که نمیام!!!
حالا ازون موقع خیلی اعصابم خورده و حالم بده میگم جلو کارگراش ضایع کرد منو. بنظر شما خیلی حرفش بد بود ؟ منظور دار بود ؟ حس میکنم چون زیاد میرفتم حرصش درومده بوده خیال میکرده قصد و غرض دارم. ذهنم رو درگیر کرده فکرش ولم نمیکنه. چون کارگراشم همه پسر بچه جوونن و یکیشونم از من خیلی بدش میومد خیلی ضایع شدم.