نظرش راجب من نمیدونم دقیقا
ولی مثلا من حالم خوب نبودروز اول قشنگ متوجه شد دو سه روز اول داشت یه اتفاقایی می افتاد
تا اینکه به نظرم از وقتی فهمید من رشتم چیه دیگه دور شد فرار کرد اگرچه از اولم همین بود ولی من حس کردم
یا چند بار متوجه شد ادمایی که میان خواستگارای منم هستن و از لحاظ اجتماعی خیلی باهاش فرق میکنن ولی من برام هیچی مهم نیست
البته خودشم وضیعیتش خیلی خوبه ها ولی خب پسر فلانی نیست
ولی وقتی میشستن با دوستاش و داداشم حرف میزدن اصلا خاص بود سنگین بود رفتارش کنترل نگاهش رفتاراش به شدت داشت
بعد شش ماه که دیدمش امام زاده صالح اومده بود
از دور من فقط محوش بودم داشت یه طرف دیگه میرفت سرشو بالا اورد منو دید دیگه همینجوری نگاه میکرد انگار اولین باری بود که داره منو میبینه
منم شوکه شدم خیلی ناپرهیزی کرد چون این ادم کلا سرش برای نامحرم بالا نمیومد
بعد اون شب هم من تا یه مدتی میرفتم اونم میومد میفهمید هستم البته به خاطر بابام میومد ولی کاملا حس میکردم اگاهانه خودشو نگه میداره منو نبینه