شهرستان خونه ی یکی از فامیلای نزدیکمون مونده بودیم چند روزی منو بابام
خونشون یه دونه اتاق داشت و فقط داخل اون اتاق تخت تک بود که اونم بابای من چون کسالت داشتن رو همون تخت در حال استراحت بودن
من با بابام کارداشتم خواستم برم تو اتاق دیدم در اتاق نیمه بازه از لای در بابامو دیدم درو هل دادم که باز کنم دیدم بزور میره عقب فکر کردم لباسی چیزی پشتش افتاده منم محکم هلش دادم رفتم تو پیش بابام جلوی تخت ایستادم بابام گفت حواست کجاست(پدراون خانواده)دروبسته بود که شلوارشو عوض کنه بلند گفتم آخ ببخشید حواسم نبود
از خجالتم برنگشتم تا اون آقا شلوارشو عوض کردو رفت
چندروز بعد از اینکه از خونشون رفتیم دخترخانواده مادر خانواده خواهرو برادرهای خانومه همشون استوری شبیه هم راجع به ادب و شعور و شخصیت گذاشته بودن
عمدی نبود واقعا ولی بعد از چند سال یادم اومد حالم بد شد😓😓😓😓😞😞😞😞