بچه جاریم سی و هفت هفته به دنیا اومد یه مقدار گوچولو بود که مادرش هم بهش شیر نداد و بچه ریز موند
از چهار ماهگی کمکی نشاسته و لعاب برنج دادن بهش بعد بچه من شیر خودموخرده تپل شده هی میگن چاقه چاقه
خب حتما اخلاقاشون با شما جور نیست عزیزم. به نظرم نمیتونن تفریحات خودشون رو محدود کنن و خودشون رو مجبور کنن حتما شما رو همه جا ببرن.
شما هم دو بار باهاشون بری خودت میگی چه غلطی کردم و ممکنه بینتون دلخوری هم پیش بیاد.
به بچه پنج ماهه اب گوشت و اب پرتغال و اب هویج میدن و هر هر میخندن بعد که میخوان به بچه من بدن من مخالفت میکنم اونام بهشون بر میخوره
خب کارتون اشتباهه چرا باید اجازه بدم
انقدر به بچه اش چرت و پرت دادن بچه بد غذا شده الان غذا نمیخوره
من کار ندارم بچه اشه میخواد هر کار کنه من نمیخوام این بااها سر بچم بیاد گناهه؟
منم خداییش دوست ندارم باهاشون برم شاید خوش بگذره ولی میدونم از دماغم در میارن ولی از این بدم میاد ک هر جا میریم میگن بگید و هی پیام پیام ک رسیدید کجایید فلان
بعد خودشون دزدکی میرن
اونروز من سرزده رفتم خونشون دیدم دارن میرن شمال خودشون رنگاشون پریده بود هی میگفتن میخواستیم به شمام بگیم و فلان.
خب چرا پنهان کاری میکنید که خودتون شرکنده بشید
یا از ما توفع نکنید با خودتونمبگید داریم میریم فلان جا
مام کیگیم ایشالا خوش بگذره نمیدوییم دنبالتون اویزون بشیم
لازم نیست با شما سفر برن تو همین رفت و آمدای روزانه خب فهمیدن که شما حساسی و اخلاقاتون به هم نمیخوره. معنیش این نیست شما بدی فقط به هم نمیخوره روحیاتتون.
توقعشونم بیجاست. شما هیچ لزومی نداره آمار رفت و آمدت رو به کسی بدی. کسی هم توقع داشت برات مهم نباشه...
عزیزم برا ما هم این موارد پیش اومده مادرشوهرم اینا همیشه قایمکی با جاریم اینا میرن گردش ب ما نمیگن مگر اینکه جای دور برن بسپارن حواسمون ب خونه باشه اونم چون همسایه ایم میدنن میفهمیم نیستن .البته منم مایل نیستم باهاشون برم فقط یبار ب ما گفتن اونم چون ماشین نداشتن میخواستن با ماشین ما برن اونم کل سفر از دماغم اومد
ما هم دقیقا مثل خودشون رفتار میکنیم جاهای نزدیک و اصلا بهشون نمیگیم مثلا بخوایم ی هفته بریم سفر میگیم حواستون ب خونه ما باشه تعارف هم نمیکنیم ک بیاین😃
به نطرم توقع عروسا ک عین هم باهاشن برخورد بشه
توقع اشتباهی هست.دلشون نمیخواد با شما برن سفر
زوره مگه؟ خود پدرمادر ادمم ازین کارا میکنن.
زن دوتا ادم متفاوت شدین ولی چون برادرن قرار نیست عینا باهاتون برخورد بشه..من ی جین جاری دارم
تنگاتنگ با خانوادخ شوهرم رابطه دارن و میرن ومیان.من ندارم
خب به من ربطی نداره..چرا باید خودمو تحمیل کنم،؟
شما اینگخ فردا بچم ناراحت میشه رو از دهن خودت میگی
من چون دوتا بچه دارم..اصلا یکبارم این چیزا و به زبون نیاوردن
چون برای من مهم نبوده برای اونام نیست..
ازشون فاصله بگیر..امار نده.جواب نده..گیر میدت باز جواب نده..
میخوای خوشت بیاد میخواد بدت بیاد
اینکه بچه جاریت لاغره چون شیر مادر نخورده ولی یچه شما شیرخودتو خورده توپوله
اگر ازین حرفا یکبارم زده باشی به نظرم حق دارن نخوان با شما خیلی قاطی بشن
نه عزیزم من یه کلمه تا حالا نگفتم چون از خدا میترسم همش گفتم به رخ نکشم چون این روزی که خدا داده یهو باهاش دل بشکونم شیرم خشک میشه
ولی اونا فهم اینو ندارن با اینکه کم کاری از خثدشون بوده تمسخر میکنن و بچه منو هی میگن چاق و قلنبه و فلان
در حالی که من اصلا مسخره نکردم تا حالا بگم تو شیر ندادی یا هر چی اصلا مینذسم از خدا
دلشون نخواد برن سفر در ظاهرم همونو بگن نه اینکه دروغ و حرف مفت بزنن و هندونه بذارن زیر بغل ما که بخوان سر از کار ما درارن بعد زیر زیرکی خودشون کار کنن
دروغ چرا؟؟
یه کلمه بگن ماداریم میریم سفر اگرم نمیگننگن ولی وقتی میفهمنماجایی بودیم و بهشثن نگفتیم ناراحت نشن
شما ده سال راهو اشتباه رفتی
نه حبر بده نه خبر بگیر.
ناراحتم شدن بگو از شما یادگرفتیم. دیگه حالا ناراجت میشن
نمیشن یک لیوان اب بخورن ..
من ی جین جاری دارم..قرار بود بخ این داستانا اهمیت بدم
پیر شده بودم.توام اهمیت نده..خداروشکر نیازی نداری بهشون
شوهرت پدرمادرشون بره بیاد نوکریشونم بکنه.
