2777
2789

دیروز ظهر به شوهرم گفتم برنامه مشهد را ردیف کن بعد امتحانات دخترم بریم ،گفت اگه ننمو نبرم نمیریم منم گفتم میریم بدون مادرت 

بالاخره رفت بیرون منم کلی پیامک که بس من این وابستگی مزخرف مادرت که واقعا اخلاقای خاصی داره و الان ۱۰ساله مسافرت نرفتیم

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

بعدش اومد ادامه بحث به بابام که فوت کرده فحش داد منم به پدرش دادم سیلی زد بهم ،منم گفتم دیگه بسه بچه نیستیم میرم تو هم برو با ننت زندگی کن وسایلمو برداشتم بچه ها شدید گریه کردن اعتنا نکردم درو قفل کرده بود چنان جیغی زدم اومد باز کرد ولی راه پله ها التماسم کرد نذاشت برم م

باهم رفتیم دفترخانه می خواستم یه چیز محضری بنویسم که حق نداره دست روم بلند کنه و بخاطر خونوادش ارامشمو بهم بزنه حیف ظهر بود و بسته بود با کلی التماس برگشتم خونه ازش تعهد گرفتم که فحش بده جوابشو میدم دست بزنه بهم برا همیشه میرم وقت مشاوره هم کرفتیم 

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز