بعدش اومد ادامه بحث به بابام که فوت کرده فحش داد منم به پدرش دادم سیلی زد بهم ،منم گفتم دیگه بسه بچه نیستیم میرم تو هم برو با ننت زندگی کن وسایلمو برداشتم بچه ها شدید گریه کردن اعتنا نکردم درو قفل کرده بود چنان جیغی زدم اومد باز کرد ولی راه پله ها التماسم کرد نذاشت برم م
باهم رفتیم دفترخانه می خواستم یه چیز محضری بنویسم که حق نداره دست روم بلند کنه و بخاطر خونوادش ارامشمو بهم بزنه حیف ظهر بود و بسته بود با کلی التماس برگشتم خونه ازش تعهد گرفتم که فحش بده جوابشو میدم دست بزنه بهم برا همیشه میرم وقت مشاوره هم کرفتیم