2733
2734

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، 

 خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، 

 خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید

2731

تو داروخونه یه خانومه دست پسرمو گرفته بود داشت میبرد خدایا هروقت یادم میاد دلم میخواد بمیرم

و یبارم که از دره پرت شدم اون وحشت اون لحضه رو هیچ وقت یادم نمیره

لطفا تگ نکنید لایک نکنید 

یکی از آشناهای نزدیک میخواست باهام رابطه داشته باشه 

اون لحظه به خودم میگفتم کاش زشت ترین دختر دنیا بودم 

من که سپردم به خدا و اون دنیا خودم جلوش رو میگیرم 

درسته که نتونست کاری بکنه نذاشتم اما دو روز زیر سرم بودم و بدنم می‌لرزید 

هیچکس هیچ‌کار نمیتونست بکنه اگر به بابام میگفتم حتما قتل اتفاق میفتاد 


وقتی به دنیا آمدم مادرم مرا به امام حسین هدیه داد ...این شد عشق من به امام حسین ... پارسال توفیق رفتن به کربلا رو پیدا کردم اونجا یک سیدی می گفت برای حاجت روایی هرچقدر میتونی صلوات به ائمه هدیه کن چون هدیه خیلی دوست دارند خودمم حاجت گرفتم ... روزی رو میبینم که مثل فرشته ها به آسمان ها پرواز میکنم 🙃نماز شب میخونم اگر میخوای دعا کنم و لایق باشم اسمت رو بهم بگو‌

می‌دونستی چی خیلی تلخه 

مادرم بچه دوم از دست داده بود 

بابام برای اینکه افسردگی نگیرم من رو از خونه و خودش دور کرد اما یک عوضی ...


تو سن ۱۹ سالگی میخواست باهام ..

وقتی به دنیا آمدم مادرم مرا به امام حسین هدیه داد ...این شد عشق من به امام حسین ... پارسال توفیق رفتن به کربلا رو پیدا کردم اونجا یک سیدی می گفت برای حاجت روایی هرچقدر میتونی صلوات به ائمه هدیه کن چون هدیه خیلی دوست دارند خودمم حاجت گرفتم ... روزی رو میبینم که مثل فرشته ها به آسمان ها پرواز میکنم 🙃نماز شب میخونم اگر میخوای دعا کنم و لایق باشم اسمت رو بهم بگو‌

یه بار تصادف کردیم ولی بخیر گذشت خیلی ترسیدم  یه بارم بچمو سپرده بودم به شوهرم دو سالش بود بچه شیطنت کرده بود در کمد بچه رو کشیده بود افتاده بود تمام شیشه هاش خورد شده بود فقط خدا رحم کرد که چیزیش نشد خدا برامون نگهش داشت  یعنی یادش میفتم بدنم میلرزه که اگه خدا نکرده بچم طوریشمیشد چی 

یکی از آشناهای نزدیک میخواست باهام رابطه داشته باشه  اون لحظه به خودم میگفتم کاش زشت ترین دختر ...

خدا لعنتش کنه منم از راه مدرسه میومدم راهنمایی بودم مدرسمون یه جای پرتی بود منم پیاده میومدم چندتا پسر با موتور افتادن دنبالم منم با سرعت خودمو رسوندم یه خونه و درو روم باز کردن هبچوقت یادم نمیره ازون روز دیگه با مامانم میرفتم مدرسه

2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687
داغ ترین های تاپیک های امروز