2733
2734
عنوان

تاپیک جامع ***زایمان طبیعی پس از سزارین***

| مشاهده متن کامل بحث + 1674134 بازدید | 89607 پست
احتمالا همون sweet pain معروفه. خیلی به خودت استرس نده و استراحتتو بیشتر کن تا زمان ویزیتت برسه. ان ...

انشاالله، ممنون از راهنماییتون عزیزم🙏

خدایا بابت هر شبی که بی شکر سر بر بالین گذاشتم، بابت هر صبحی که بی سلام به تو آغاز کردم، بابت لحظات شادی که به یاد تو نبودم،بابت هر گره ای که به دست تو باز شد و من به شانس نسبت دادم،بابت هر گره ای که به دستم کور شد و من تو را مقصر دانستم،مـــرا ببـــخـش ….کمک کن تا بفهمم تو، کنار منی، نه روبروی من!

ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکش ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘

تو سونوی ۱۸ هفته ۳۳ بود، دیگه سونو نرفتم نمیدونم الان چقدر شده

خوب بوده پس

❤ بچه دارشدن مثل یک جادوست.مثل افسانه ای شیرین و عجیب وغریب که سخت میشد باورش کرد. آخرچطور میشود یک دفعه مادرشد. ❤ همین که اولین بار نقطه ای تپنده را نشانت میدهند ومیگویند این بچه شماست،همه چیز تغییر میکند. دستت را میگذاری روی شکمت وحس میکنی ازهمین حالا بایدقوی تر باشی. باید محافظت کنی ازاین نقطه تپنده کوچک. باید حامی اش باشی،همراهش باشی. ❤ شروع به تکان خوردن که میکند فکرمیکنی دیگر خودت نیستی ، دیگر پاهایت روی زمین نیست، لذتی وجودت را میگیرد که با کمتر چیزی قابل قیاس است. ❤ با گدذشت هر روز و هرماه چقدر عاشق تر میشوی.چقدر قلبت میتپد برایش. برای اویی که هیچ نمیدانی چه شکلی خواهد بود. چشم هایش، دهانش، انگشت هایش. ❤ از همین روزهاست که نگرانش میشوی که چرا تکان نمیخورد، چرا نمیچرخد، چرا با لگدهایش نمیگوید من اینجام. ❤ بارداری مثل یک جورجادوست جادویی که همه چیز راتغییر میدهد جادویی که تورا تغییرمیدهد و دیگر اسمت را برای همیشه عوض میکند. ❤ بعد از این کسی هست که تورا مادر صدا خواهد کرد.....❤❤❤❤    ❤❤❤خدایاشکرت❤❤❤
2728
انشاالله، ممنون از راهنماییتون عزیزم🙏

چون زایمان اولته پس برا بزرگ شدنه رحمو کشیدگیه رحمه

❤ بچه دارشدن مثل یک جادوست.مثل افسانه ای شیرین و عجیب وغریب که سخت میشد باورش کرد. آخرچطور میشود یک دفعه مادرشد. ❤ همین که اولین بار نقطه ای تپنده را نشانت میدهند ومیگویند این بچه شماست،همه چیز تغییر میکند. دستت را میگذاری روی شکمت وحس میکنی ازهمین حالا بایدقوی تر باشی. باید محافظت کنی ازاین نقطه تپنده کوچک. باید حامی اش باشی،همراهش باشی. ❤ شروع به تکان خوردن که میکند فکرمیکنی دیگر خودت نیستی ، دیگر پاهایت روی زمین نیست، لذتی وجودت را میگیرد که با کمتر چیزی قابل قیاس است. ❤ با گدذشت هر روز و هرماه چقدر عاشق تر میشوی.چقدر قلبت میتپد برایش. برای اویی که هیچ نمیدانی چه شکلی خواهد بود. چشم هایش، دهانش، انگشت هایش. ❤ از همین روزهاست که نگرانش میشوی که چرا تکان نمیخورد، چرا نمیچرخد، چرا با لگدهایش نمیگوید من اینجام. ❤ بارداری مثل یک جورجادوست جادویی که همه چیز راتغییر میدهد جادویی که تورا تغییرمیدهد و دیگر اسمت را برای همیشه عوض میکند. ❤ بعد از این کسی هست که تورا مادر صدا خواهد کرد.....❤❤❤❤    ❤❤❤خدایاشکرت❤❤❤
سلام خانوما هفته ۲۶ هستم ولی نی نی خیلی پایینه، قشنگ حس میکنم تو واژنمه. درد و فشار خیلی زیادی هم ح ...

سلام عزیزم 

می ترسی استراحتت رو بیشتر کن تا زمان دکتر رفتن 

من که هفته ۳۵ ماما هول شد که به هفته ۳۷ نمی رسی 

وارد هفته چهلم شدم سزارین شدم 

اما دو هفته استراحت‌ کامل کردم فقط برا کار واجب پا میشدم 

ماما گفت کشیده بالا 

شنیدم حالت نشسته هم بچه پایین میاد 

من خیلی زمین کنار میز مطالعه می نشستم رو به جلو برا تکالیف بچه ام تا براش آماده کنم.

اون موقع که رفتم زهرا جون ۱۷ هفته بودم،گفت بند ناف لای پاشه من هیچی نمیبینم   بچم با حیاست &nb ...

آخی

عیب نداره

صبر کن بزار دنیا بیاد اون موقع متوجه بشید

اینجوری هیجان انگیز هم هست😉

دوستان و خانم های نی نی سایتی عزیز اگر علاقه مند به زایمان طبیعی هستید و بخاطر سابقه سزارین فرصت تجربه این قسمت از علاقه مندی تون را از دست دادید پیشنهاد می کنم به این تاپیک مراجعه کنید تا از تجربیات من و دوستان من که موفق به زایمان طبیعی بعد از سزارین شدیم استفاده کنید😊
2738
سلام عزیزم  می ترسی استراحتت رو بیشتر کن تا زمان دکتر رفتن  من که هفته ۳۵ ماما هول شد که ...

سلام بهار جان

باید به نی نی یار پیام بدی

اگر اکانتت مشکل پیدا کرده اون رفع می کنه

دوستان و خانم های نی نی سایتی عزیز اگر علاقه مند به زایمان طبیعی هستید و بخاطر سابقه سزارین فرصت تجربه این قسمت از علاقه مندی تون را از دست دادید پیشنهاد می کنم به این تاپیک مراجعه کنید تا از تجربیات من و دوستان من که موفق به زایمان طبیعی بعد از سزارین شدیم استفاده کنید😊

سلام مامانای مهربون من از موئدم گذشته بیبی زدم منفی بود حالا بعد چند روز برم ازمایش تا خطا نداشته باشه؟ هیچ علائمی هم ندارم بجز درد زیر دل و بزرگ شدن نوک سینه ها ممکنه باردار باشم؟پس چرا بیبی نشون نمیده

 میشه برای شادی روح پدر و مادرم یک صلوات بفرستید مظلوم از این دنیا پر کشیدن  
من خاهر بزرگم ۹تا فرزند داره هیچ کدوم هم مریض نیستن و مشکل ندارن...همین طور برادرم ۴فرزند داره که هی ...

خب برای مدرسه چه میکنن؟

 میشه برای شادی روح پدر و مادرم یک صلوات بفرستید مظلوم از این دنیا پر کشیدن  

اولین زایمان : سزارین ۲۷هفته

دومین زایمان :۲۹ هفته

فاصله بین زایمان ها : ۱۸ ماه

خلاصه ای از زایمان اول :  به لطف دوستان خیلی از زایمان طبیعی میترسیدم میگفتن از مرگ برگشتیم دغدغه هایی که داشتم : آخه چطوری میخواد بچه خروج داشته باشه حتما خیلی درد داره و وحشتناکه

وای ۱۲ کیلو اضافه وزن دارم حالا چکار کنم ..

یهویی شبانه دردم گرفت زمانی ک درد داشتم نفس میگرفت و فاصله ها خیلی کم بود ، وحشتناک میترسیدم بیمارستان ک رسیدم خانمی بود که خیلی جیغ میزد اینجا من اشهدم را خواندم  وقتی ماما اومد معاینه گفتم من چقدر دیگه زاایمان میکنم لطف کرد و گفت هر موقع مثل اون خانم جیغ زدی زایمان میکنی .. اینجا فک کنم دیگ مُردم ، مثل کسی که که تشنج کنه بی اختیار میلرزدیم که با غیظ میگفت چته خانم چرا میلرزی میگفتم دست خودم نیست غیر ارادیه.. از دکتر هم که نگم .. خودشون کیسه آب را ترکونده بودن  وقتی دکتر اومد معاینه یادمه گفت ۱۰ سانت بازه و سریع خودش سنو کرد و گفت پای بچه اومده تو واژن سریع اتاق عمل را آماده کنید در نتیجه سزارین شدم اخیرا هم مادرم گفت دکتره بهش گفته بود از بس دخترت میترسید سز کردم ، ولی من در ظاهر هیچی نمیگفتم داد هم نمیزدم اصلا صدام در نمی اومد) ..

ان شاءالله رستا جان عاقبت به خیر و حاجت روا بشه که این تاپیک را تشکیل داد واقعا دلگرمی ای  هست برای خانم هایی که اطلاعی در زمینه زایمان طبیعی پس از سزارین ندارن.

شب قبل از زایمان کمی کمر درد داشتم مادرم گفت خوبه بریم بیمارستان ؟ گفتم نه مامان جان خودش خوب میشه (همسرجان شهر دیگه ای بودن) مامانم میگفت عزیزم خیلی ها هفت ماهه زایمان میکنن و مشکلی هم ندارن

گفتم مامان من لطفا فال بد نزن😑

بنده خدا گفت ان شاءالله که نه ماهه زایمان میکنی فقط میخواستم نگران نباشی

• حدودا ساعت ۶ و نیم بیدار شدم که دیدم نه، بازم درد دارم انگاری هم منظمه اما دردش کمه ، مجدد مادرم خواهش کرد که بریم بیمارستان که من ناراحت شدم ، بابام گفت خانم چکار این دختر داری چرا انقدر بهش استرس وارد میکنی وقتی چیزی نیست ، منم گفتم بله چیزی نیست الان بخوابم خوب میشم ، در حین خواب از کمر درد بیدار میشدم دوباره میخوابیدم تا ساعت ۸ و نیم صبح تقریبا ، اینجا دیگ دیدم نمیشه دست روی دست گذاشت مامانم را صدا کردم که بریم بیمارستان وقتی رسیدیم وضعیتم را چک کردن که گفتن انقباض داری دارو دادن که با داروها انقباضاتم قطع بشه وقتی سرم تموم شد دردم هم بیشتر شده بود که گفتن باید بستری بشی مثل اینکه داری زایمان میکنی بین درد های آرومی که داشتم خیلی خوابم میگرفت.

•  وقتی بستری شدم با نی نی حرف میزدم : عزیزم مامانی چقدر عجله داری ما آمادگی نداشتیم ان شاءالله بریم برای شما لباس بخریم .. اینجا استرس داشتم یه جوراییی ناراحت بودم بغض داشتم  که چرا انقدر زود زایمان میکنم  .. یکی از خدمه ها اومد تا من را ببره سنو طبق پائین وقتی رسیدیم دیدم یه سری ها دارن گریه میکنن  و خانمی که گویا باردارهست به شدت گریه میکنه (بعدا متوجه شدم حدودا ۴۲ هفته بوده) متاسفانه بچه اش تو شکمش مرده بود (میگفت دیروز سنو انجام داده به اش سالم بوده)

• وقتی این صحنه را دیدم گفت خدا جونم فقط ازت میخوام تن بچه ام سالم باشه اصلا برام مهم نیست زود زایمان میکنم..

• به لطف خدا آرامش داشتم و منتظر به دنیا اومدن نی نی ، پرستار اومد بهم آنژوکت وصل کنه خیلی خوش اخلاق بود برای درد آنژوکت عذرخواهی میکرد . وقتی دکتر شیفت اومد نظرش این بود که صبر میکنیم تا دکترت برسه ( دکترم خارج از شهر بود)  زمانی که معاینه کرد گفت ۸ سانت دهانه رحمت باز شده با نخ سرکلاژ ، سریعا باید نخ رو باز کنیم ، رفتیم اتاق زایمان ،اینجا اذیت شدم چون نخ را پیدا نمیکردن تا بلاخره دکتر تونست نخ را قیچی کنه . مجدد بردنم اتاق درد ، دکتر بهم پیشنهاد داد تا طبیعی زایمان کنم ( تا قبل از این من خیلی تحقیق میکردم که دکتری قبولم کنه برای زایمان طبیعی ، که با لطف خدا خود دکتر پیشنهاد داد) بنده هم سریعا موافقت کردم  ساعت حدودا ۶ ؛۶ونیم بود که دردا بیشتر شده بود اما قابل تحمل بود، ماما و پرستارا که با هم صحبت میکردن میگفتن این که شیفت ما زایمان نمیکنه‌.

• ساعت حدودا ۷ بود دردام خیلی شدید شده بود (البته اینا بگم بهم خیلی دارو تزریق کردن شاید ۱۰ تا بیشتر آمپول به سرمم میزدن که زایمانم دیرتر اتفاق بیفته من از شدت گر گرفتگی حس خفگی داشتم که میگفتن عوارض داروهاست)

• با خودم میگفتم ان شاءالله الان زایمان میکنم آره الان زایمان میکنم خودم یکم زور زدم ، که بعدش ب طور غیر ارادی بهم حس زور میامد ، اینجا ماما خودش اومد پیشم با معاینه سریعا خدمه و دکتر را صدا زد ؛من و با تخت بردن اتاق زایمان در حین اینکه منو میبردن کیسه آبم پاره شد و لباس خدمه متبرک شد .. دکتر سریع اومد و داشت دستکش میپوشید  که تخت را بردن کنار تخت زایمان من فقط میخواستم از روی ِ این تخت برم اون یکی تخت ، ولی نمیتونستم جا به جا بشم ،خدمه میگفت خانم زود باش داری زایمان میکنی، من اصلا نمیتونستم تکون بخورم که با کمک خدمه رفتم روی تخت زایمان و بعد از  چند ثانیه عزیز دلم به دنیا امد دکتر گفت وای چقدر فِنقلی هستی تو ، من فقط پشت سرش را دیدم و صدای گریه نازکِ ظریف شنیدم ،سریعا بردنش بخش نوزادن که بره دستگاه (اون لحظه خیلی دلم میخواست بغلش کنم) دکتر گفت باید چک کنیم که رحم چطوریه به خاطر سرکلاژ اینجا هم اذیت شدم معاینه دردناک و طولانی بود ،  یه کوچولو هم بخیه خوردم

• ماما اومد پیشم گفت وقتی رفتی بخش حتما آب بخور خیلی لبات خشک شده ، سوال کرد چرا قبلی را سزارین شدی گفتم به خاطر بیریچ بودن که خیلی ناراحت شد.

•  یه موردی خیلی برام جالب بود من فکر میکردم هرچی وزنت کمتر باشه زایمان راحتتری داری من سری قبل با حدودا ۱۲ کیلو اضافه وزن نشد ک طبیعی زایمان کنم اما این سری با حدودا۲۵ کیلو اضافه وزن  به لطف خدا ،الحمدالله زایمان راحتتری داشتم )

• دوستان گلم اینم از خاطره زایمان من

• توکلتون به خدا باشه خیلی زیاد

• توسل داشته باشید به ائمه علیه السلام خیلی زیاد

• و همیشه مثبت اندیش باشید

• خیلی خیلی  التماس دعا دارم ان شاءالله زایمان طبیعی عالی با هفته کامل بارداری نصیب همگی بشه .

خب برای مدرسه چه میکنن؟


واقعا واسه مدرسه مشکل پیش میاد؟

من دخترم دو ماهشه نبردم واکسن بزنه، چون واقعا معتقدم مضراتش بیشتر از محاسنش هست.

البته بچه اولم همه ی واکسن هاشو زدم بجز واکسن فلج که بعدا گفتن بیارید بزنیم.

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز