ادامه داستان ویبک من :
نت گردیهای منم شروع شد و با چند تا پیج که زایمان طبیعی انجام میدادن آشنا شدم و دلم قنج رفت برا زایمان طبیعی . تا اینکه درمورد ویبک خوندم و مصمم شدم که ویبک کنم.
سر خاطره بدی که از سقط قبلی و سونوهای مکرر داشتم تا پنج ماه زیر نظر هیچ دکتری نرفتم. فقط طبق تجربه خودم هفته دوازده رفتم سونو ان تی تا خیالم راحت باشه.
از اول دوست دلشتم زیر نظر ماما باشم. چون حیطه کاری ماما
مادر و کودک هست و همه هم و غمشون زایمان سالم هست. دوتا مرکز مامایی زیر نظر داشتم تا اینکه با تحقیق کلینیک تولد آرام تحت نظر خانم فخار انتخاب کردم.)شیراز) خیلی خوشحالم که خدا ایشون سر راهم قرار داد. توکل و اعتقاد و تجربه زیادی دارن.
گفتن تا هفته ی ۳۶ و ۳۸ هیچ قول و تضمینی نمیتونم بهت بدم. ولی من عزمم رو جزم کردم. از اول رو کنترل وزن و رژیم غذایی سالم تاکید داشتن .
خدا رو شکر هفته ۳۶ معاینه شدم و گفتن از لحاظ لگن خوبم و مشکلی نداره. بچه هم که سفالیک بود.
مشکلی که من داشتم این بود که تاریخ زایمانم طبق سونو و پریودیم ده روز اختلاف داشت و روزای آخر همین خیلی باعث کلافگیم شد.طبق پریودی ۱مهر چهل هفته تمام بودم اما طبق سونو تا ۱۵ مهر وقت داشتم.
از طرفی فشار خانواده ها که برو سزاربن شو مگه دیوانه ای و این حرفا . از طرفی هم نگرانیم بابت اینکه هفته ۴۲ باشم و بچه مدفوع کنه.
نظر خانم فخار طبق سونو بود و میگفتن صبر کن ولی کاسه صبرم طر اومره بود و ششم مهر یه شیشه روغن کرچک سر کشیدم. 😷