از اولش بگم 4 سال پیش(۹۹ابان) تو دوران اشنایی قبل عقد مادرهمسرم به منو مامانم گفت تا سه هفته اینا وام میگیریم برات انگشتر و گوشواره میخریم فعلا انگشترو نقره بگیریم به بابات نگی که نقره اس تا وقتی ک وام گرفتیم ب بهونه بزرگ بودن انگشتر جاش طلا رو میندازی میگی عوض کردم
ما هم قبول کردیم( قبول میکنم احمقم نزنید منو) اقا گذشت یک ماه از عقدمون دو ماه سه ماه و... خبری از طلا گرفتن نبود بااینکه وامو گرفته بودن
نگو وامو گرفتن یه قسمتشو دادن به بدهی های قبلشون
از یور هم مادرشوهرم برا دختر 13 ساله اش ک هنوز ازدواج نکرده جهیزیه میگرفت یواشکی میبرد انباری اون یکی دخترش پنهون میکرد ک مبادا ما بفهمیم