من همیشه شلوغ کلاس بودم.
معلما ارفاق نمیکردن
انضباطم همیشه ۱۹ بود به جای ۲۰
دانش آموزا اگه به مدیر و معاون حتی اگه میگفتن این دختره مواد آورده اونا باور میکردن چون منو بچه شیطونه میشناختن
همکلاسیام حالا از روی حسودی بود یا چی بهم میگفتن دنبال جلب توجه
وقتی امتحانامو خوب میدادم چند بار چک میشدم که تقلب نکرده باشم چون باورشون نمیشد
ولی خودم کیف میکردم دوران مدرسه.
خلاصه خداروشکر کن. من همیشه دعا دعا میکردم به بابام زنگ نزنن. اون کثافتا هم میدونستن مامانم کاریم نداره و از بابام میترسم همیشه به اون زنگ میزدن به جای مامانم خدا لعنتشون کنه.