خیلی حس بدی دارم انگار زندانی ام
اسی من باشم برای این آدم که اولویتش خانواده اصلا حسن نمی‌گرفتت
ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!😥 من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود. بیا اینم لینکش ایشالا که مشکلت حل میشه 
من باشم نه تولد براش میگیرم نه تو تولد خونوادگیش شرکت میکنم
خیلی بچه ای.
این اصلأ ارزش ناراحتی نداره.
بیخیال ننه
تولد شوهرم که میشه من تا چند روز حالم به شدت بد میشه وقتی یاد لجبازی مادرش و قدرشناسی شوهرم میوفتم
آخه به گفته ی شوهرم قبلا براش تولد نمیگرفته الان با من لج میکنه
عزیزم شوهرت عین شوهر منه ،همه کس خانواده اش ارجعیت داره به من
ولی دیگه الان بعد ده سال یاد گرفتم چطور بسوزونمشون و شوهرم نگه دارم سمت خودم
برای تولد تو زرنگ باش یه روز قبل از اونا تولد بگیرن تو بگیر نه دو نفره یک کیک بزرگ بگیر اونا رو‌هم دعوت کن و بگو بیایین تولد شوهرم وقتی تو بگیری اونا رو بگی دیگه میان جشن تو و کادوشون مجبورن اونجا بدن نمیان دوبار کادو بدن ک
و یه نکنه خیلی مهم برا اینجور مردا اینکه هیچی ب شوهرت نگو از خانوادش مثلا خواهرش امروز بهت گفت وای چقد لباست زشته سریع نیا ب شوهرت بگو همونجا بکوب تو دهن خواهر شوهرت بگو از مالع تو ک والا بهتره مثلا و بعد اکر خواهرش اومد ب شوهرت گفت و شوهرت گلایه کرد بگو وا چه خاله زنکه خواهرت اون گفت زشته منم خندیدم گفتم حق با توعه
دیکه ام‌ادامه نده کم کم شوهرت اونا چیزی بهش بگن خودش میکوبه تو دهنشون ک دیگه دست بردارید از این کارتون
اوایل عروسی شوهرم هر روز از سرکار میومد باهم میرفتیم خیابون پدرشوهرم طاقت نیاورد یه روز گفت چخبره آنقدر میرید بیرون الان دیگه همه شمارو شناختن
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
