چند ساعته گریه میکنم همچنان اشک اشک تمومی نداره
اخه دردمم تمومی ندارم
دلم میخواد با یکی حرف بزنم درد و دل مو بگم حیفففف کسی نیست یبار تو عمرم فقطططط همون یبار بود اونم اشتباه کردم با دوستم دردمو گفتم راز شوهرمو گفتم بجای دلداری به زخمم به دردم خندید .همون شد با هیچکسییییییی درد و دل نکنم رازمو نگم
از ظاهر همه منو به خوشحالی و شاد و شنگول میشناسن و بی غم ولی از دلم هیچکی خبر نداره و نخواهند داشت...