2733
2739
عنوان

اختلافم با شوهرم

3783 بازدید | 102 پست

من و شوهرم با یه اختلاف طبقاتی خانوادگی زیاد باهم ازدواج کردیم اون از یه خانواده تحصیل کرده من از یه خانواده فروپاشیده که پدرم ولمون کرده بود و مادری که من و داداشم باید خرج زندگیشو میدادیم. قبل ازدواج رابطم با داداشم و مادرم خیلی خوب بود ولی بعد ازدواج نمیدونم به خاطر شوهرم یا حسادت یا هرچی توقعشون ازم خیلی بالا رفت و همش سنگ مینداختن تو زندگیم. هم پول خیلی زیادی مادرم ازم‌ میگرفت که باعث میشد من دو شیفت برم کار کنم و خسته و جنازه برگردم پیش شوهرم، هم مدام جلو شوهرم و برادرم تحقیرم میکرد و برادرم رو بالا میبرد.

ادامشو زود تایپ میکنم


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

2731

خب 

زود بگو

بنظرم باهمچین مادری قطع کنی راحتتری..خوبه شوهرت میزاره دو شیفت بری

جوجه سفید من تو قشنگترین هدیه امسالم بودی بقول همه تو عیدی امسال من از طرف خدایی♥️الهی قربون خنده هات برم من من همون دختر لوس خانواده..همسر لجباز و غرغرو و یکدنده..عروس پر از شیطنت و زود رنج ام که برا تو صبورترین و قوی ترین مامانم♥️الهی خدا تورو برامون حفظ کنه..دوست داشتین ممنون میشم برا پسرم صلوات بفرستین و بهم بگین منم براتون صلوات کبیره بخونم💟

این وسط پدرمم مریض شد نیاز به پیوند پیدا کرد و همه متوقع بودن که من و شوهرم براش کاری کنیم. همه‌ی اینا باعث افسرده شدن من شده بود تحت نظر روانپزشک بودم و هستم و دارو مصرف میکنم. با این وجود خیلی از نظر روانی تحلیل رفتم و اصلا نمیتونستم زن خوبی برای شوهرم باشم، منی که تو دوران دوستیمون در جریان کوچکارین مسائل شغلی شوهرم بودم تو این ماه های اخر نفهمیدم چه بالاهایی سر شوهرم اومده و تازه بهم گفت، میگفت هروقت خواستم باهات حرف بزنم تو در حال گریه بودی یا ناراحت بودی منم خفه میشدم و تو خودم میریختم

ببین مادر و حواهر منم یجور دیگه وسایل حهیزیمو که فروختم اروم شدن و نداری دیدن وکرنه بفهمن پول دارم نقشه میکشن فقط

دلم پر از غمه ولی با یه صلوات برای بچم و زندگیمو نورانی کنید،دلیل صلوات انحراف چشم بچمه دوسالشه،خدایا معجزه ای این بچرو دادی خودتم خوبش کن،زندگی با یه شوهر پارانوئیدی سخته ولی من باید بجنگم برای آینده بچم هیچ چیز مهم تر از بچم نیست.دوستم @هناسه۱۳۷۳.نمیام اینحا چون گوشی ندارم دلتنگ دوری از روژینم

چون برای افسردگیم دارو میخوردم و هم اینکه دو شیفت کار میکردم، هیچ میلی به شوهرم نداشتم بازم تمام تلاشمو میکردم تاجایی که بشه راضیش کنم ولی خیلی جاها در توانم نبود.

شغل شوهرمم خیلی پر استرسه و با مرگ و زندگی ادما در ارتباطه و تو محل کارش خیلی اذیت میشه

چند روز پیش باز اومد سمتم و من اجازه ندادم یهو انگار اتشفشانه فوران کرد از عصبانیت، داد میزد تو میخوای منو تحقیر کنی تو مدتم با اینکارهات منو تحقیر میکنی منو نمی بینی برات بی ارزش ترین ادم زندگیتم

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687
داغ ترین های تاپیک های امروز