پسر منم همینطور
با مادرشوهرم تو یه ساختمون هستیم
صبح که چشم باز میکته میگه میخوام برم پایین من نمیزارم بره ولی اگه شوهرم باشه یه کم که پیله کرد میگه برو امتحان کردیم
چندبار صبح صبونه نخورده رفت تا 11 شب با گریه اومد
تازگی بدتر شده هرجایی بخوایم بریم میگه من نمیام شما برید من میرم خونه مامانی
اگه منم برم منو از خونشون بیرون
از رفتارهای دیگه اش بخوام بگم که مثنوی هفتاد من کاغذ میشه جیگرم خونه
اینجا هم چندباز پرسیدم میگن محبت کن عشق و محبت بهش ابراز کن امر و نهی نکن همه اینکار را رو کردم بیفایده بوده بدتر شده
تا الان که 4سالشه اصلا نتونستم تربیت کنمش هر چی من بگم برعکس انجام میده
تقصیر خانواده شوهرم هست که نازشو افراطی میکشن اونم خیالش راحته منو مادر خودش نمیدونه
حسرت به دل موندم یکبار بگه میخوام پیش مامانم باشم