یازدهمم امروز نرفتم چون مریض بودم دیشب با خاستگارم(فامیل همکلاسیم)که یه هفته بود با هم آشنا شده بودیم به هم زدم خیییلی پولدار بود تا همون دیشب مهربون و عاشق بود و گفت با خانوادم صحبت کردم قراره بیان خاستگاری بعد یهو دیدم رنگ عوض کرد هنوز هیچی نشده بود خودشو از خانواده من برتر میدونست چون پولدار بود انتظار داشت بی چشم و چرا قبولش کنیم منم دیدم روی واقعیش اینجوری دلیل رد کردنمو گفتم و بلاکش کردم حتی نزاشتم جوابمو بده چون اعضای خانوادم(دامادمون) رو چون پولدار بود تحقیر کرده بود میگفت وقتی اینو قبول کردن منو میزارن رو سرشون.
اگه همکلاسیم فردا اومده باشه بگه چرا اینجوری کردی مگه نگفتی اگه بیاد خاستگاری باهاش ازدواج میکنی جوابشو چی بدم؟بگم تا اونموقع پسره دورو بوده و فکر کردم آدم خوبیه؟راستش هم بخواین من واقعا نمیخواستم ازدواج کنم فکر کردم دارن ایسگام میکنن یهو همه چی جدی شد همکلاسیم خیلی پاپیچ شده بود اصلا من بخوامم که غلط اضافه بکنم بخوام مامانم نمیزاره زود ازدواج کنم اونم تو ۴ ماه!!پسره میگفت تورو تو ۴ ماه باید به من بدن تا بریم کشور دیگه زندگی کنیم(مهاجرت کنیم)اگرم خانواده من اجازه ندادن و بخاطر پولداری کسر شانشون شد با ازدواجمون بیا فرار کنیم بریم دبی بعد بریم آمریکا(پسره خیلی اعتماد به نفسش بالا بود و یه چی زده بود انگار اسکل بود)😂🤣