2752
2739

جواب بله رو گرفته بود از ما و سر کلاس خیلی خوشحال بود طوری که بچه ها میگفتن این ی چیزیش شده این روزا 

با بچه ها شوخی میکرد  و خلاصه عوض شده بود 

سرکلاس همش نگام میکرد ولی خب من هنوز عیبم میومد سریع نگامو جای دیگه مینداختم 

کلاس تموم شد و همه بچه ها رفتن منم زنگ زدم بابام که میخوام پیاده بیام بابام گفت نه شبه و خودم میام و این حرفا 

توی حیاط بودم یهو لامپا همه خاموش شد من نمیدونستم منشی رفته 

اومد بیرون گفت تو نرفتی گفتم نه بابام داره میاد و همینو گفتم فرار کردم بیرون  هنوز که هنوزه ازم میپرسه فازت چی بود فرار کردی؟روز بعدشم خواست بغلم کنه فرار کردم بازم  من رفتم بیرون اونم اومد در رو بست و وایساد کنار من 

ی دقیقه نگذشت بابام اومد 

سوار شدم و رفتیم 

رسیدم خونه داشتم گوشیمو چک میکردم دیدم انلاینه 

دلم میخواست باهاش حرف بزنم 

غرورمو گذاشتم کنار و نوشتم سلام خوبی

سریع سین کرد نوشت سلام عزیزدلم چه عجب ی پیام از شما روی گوشیمون دریافت کردیم 

تو خوب باشی


منم نوشتم دلم گرفته بود تنها تو توی ذهنم اومدی باهاش حرف بزنم

ادامه

کامنت بزارید تا وقتی بعدی رو تایپ کردم لایک اتون کنم خوشگلام

رد پای عشق را گرفتم و سر از آغوش تو در اوردم…🤍

اونم ذوق زده همش قربون صدقه میرفت 

خلاصه با هم حرف زدیم و بهش خیللی یهویی گفتم 

حسامون یکیه منم خیلی دوست دارم و ی طورایی عاشقتم 

همینو ک گفتم قسم میداد که بزار بیام دم خونتون ببینمت 

منم میگفتم نه نه نمیشه (اخه بابام زیاد خبر نداشت)


رد پای عشق را گرفتم و سر از آغوش تو در اوردم…🤍
ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!😥 من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود. بیا اینم لینکش ایشالا که مشکلت حل میشه 💕🌷



نمیدونم چرا حس میکنم تو رمان ها غرق شدید اگه راست هم باشه خیلییی اغراق آمیز توضیح میدید  در نه ...

من تا حالا ی بار هم رمان نخوندم گلم 

میتونید برای اثبات تایپ های قبلم رو نگاه کنید 

رد پای عشق را گرفتم و سر از آغوش تو در اوردم…🤍
2731

خلاصه گذشت و گذشت 

تا رسیدیم به چن شب پیش شب اشنایی خانواده ها

خودشو مادرشو خواهراش و برادرش اومدن 

فک نمیکردیم اینقدر زیاد باشن ولی خب ما میوه و تجملات زیاد خریده بودیم اضافه هم موند 

اول که اومدن مامانم اینا رفتن جلو در پیششون منم تو پذیرایی  بودم 

روبوسی کردیم و اینا نشستن اونا منم اومدم اشپزخونه (اینقدر استرس داشتم ظرف شکلات تو اشپزخونه افتاد از دستم ولی نشکست)

چایی ریختم بردم خودمم نشستم پیش اجیم 

یهو خواهرش که پیش داماد نشسته بود پاشد گفت تو بیا اینجا بشین من میام جا تو 

منم درحالیکه داشتم ذوب میشدم از استرس نشستم 

پام چسبیده بود به پاش تا حالا اینقدر بهش نزدیک نبودم   مامانش گفت که برید حرف بزنید و این حرفا 

رفتیم تو اتاقم (نمیدونستم امشب میریم حرف میزنیم اتاقم شلخته بود یکم که تند تند جلو خودش جمع کردم  

بچه ها ی جای دیگه تایپ میکنم میزارم سریع

رد پای عشق را گرفتم و سر از آغوش تو در اوردم…🤍

رو تخت نشسته بودیم داشتیم حرف میزدیم که خواهرم میوه اورد 

من کلا وقتی استرس دارم اشتهام بسته میشه 

اون ی خیار برداشت پوست کند ی گاز زد یهو اوردش جلو دهن منم گفت بخور😑منی که به زور دهنی اجیمو میخوردم دهنی اینو خوردم (البته بهش گفتم ممنون نمیتونم و اینا ولی اصرار کرد)یکم حرف زدیم ی طوری با احساس نگام میکرد دلم میخواست خودمو خفه کنم😂😂

رفتیم پذیرایی یکم گیلیلی و اینا کردن و مامانش ی انگشتر انگشتم کرد خودشم ی دستبند شبیه النگوعه دستم کرد 


رد پای عشق را گرفتم و سر از آغوش تو در اوردم…🤍
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741

جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته

مشکل +عکس

fosz7173 | 10 ثانیه پیش
2687
داغ ترین های تاپیک های امروز