2737
2734

سلام

من خیلی فکر کردم

خیلییی زیاد

به نتیجه خوبی هم نرسیدم

به این فک کردم که تو ی این دو سال چقدر به خودم ظلم کردم

توی این سن برای یه آدم بی لیاقت مادری کردم، نخواستم اذیت بشی

نخواستم غصه بخوری

اینقدری که نگران آینده تو بودم نگران خودم نبودم

بخاطر تموم شدن درست

یادته اصفهان بودی چقد بهم زنگ میزدی که پایان نامم درست نشده، پروپوزالم رد شده،

استاد اینو گفته اونو گفته ، خودم کلاس داشتم، درس داشتم، امتحان داشتم اما... بخاطرت خیلی حرص خوردم گریه کردم غمگین شدم

اما تو خوشت میومد دوس داشتی اذیتم کنی دوست داری اطرافیانت ناراحت بشن، نمیتونی ببینی که خوشحال باشن چون مریضی، سادیسم داری

بخاطر امریه شدنت..... چقد پیگیر بودم و غصه خوردم

به خاطر کی؟؟؟ کسی که واقعا لیاقتشو نداشت کسی که ذاتش پلشت بود

میدونی چرا؟؟ ؟ بخاطر خودم، آره هیچ موقع نگفته بودم بهت اما الان میگم

من همه ی اینا رو بخاطر خودم کردم

چون تو وجودم یه حسی بود و هنوزم هست که فقط و فقط سرزنشم می‌کرد

هر روز میزد تو سرم

اخه با این ازدواج کردی؟ با یه دانشجو؟ با کسی که سربازیش نرفته؟ با یه آدم نق بزن عصبی؟ با اون خونواده با اون فامیل؟ با کسی که با خانوادت دشمنی داره؟ با کسی که نمیتونه یه روز خوشحالت کنه؟ با کسی که مسافرکشه؟

برام کم بودی خیلییی کم

روزی نبود که تو تنهایی به خودم فحش ندم و گریه نکنم

اما تو حرص خوردنا مو میدیدی و میذاشتی به حساب زندگی مشترک، میزاشتی به حساب دوست داشتنت

نه اونقدر هم دوست نداشتم

وقتی باهات ازدواج کردم سر افکنده شدم

خجالت زده شدم، افسرده شدم

تو اونی نبودی که فکر کرده بودم

تو فقط بلد بودی محکم حرف بزنی اما...

به روت نمیاوردم اخه تو هم گناهی نداشتی دلم نمیومد مستقیم اینا رو بهت بگم

نمیدونم چرا اما نمیتونستم بهت بگم با تو افسرده ام حالم خوب نیست از ازدواجم باهات احساس گناه دارم

اما تو، اوایل بصورت غیر مستقیم بهت میرسونم که بابا یکاری کن

یه حرکتی بزن

اما نمیتونستی، نمیخواستی. الانم نمیخوای

منم نمیگم باید حتما پیشرفت کنی رشد کنی

تو شخصیتت فرق داره آخه مث من کمال‌گرا نیستی، مث من نبودی که..

نه تو کنکور، نه تو دانشگاه، نه تو زندگی

من تو این دو سال فقط با امید زندگی کردم

گفتم میگذره، خوب میشه، پیشرفت میکنیم

اما خیلی دیر میگذره دیگه

اون شب اولش که پایه میز شکست گفتم خوب حالا اشکال نداره

اما بعد از چند لحظه، این فکرا، این غم، این افسوس، این حسرت اومدن تو ذهنم

سر میز گذاشتم و گریه کردم بهت فحش دادم

اما تو

میتونستی آرومم کنی میتونستی بگی اوکی می‌خریم درست میکنم

نکردی چون تو هم فکرت منفی بود

الانم مسئله اون شب نیست، بلاخره این طناب یروزی پاره میشد دیگه

اما خیلی خوب شد

باعث شد که دیگه اونجوری دوستت نداشته باشم، دلم برات نسوزه، بهت حس مسئولیت نداشته باشم

بهت بگم اینایی رو که کل این دو سال بجز چند ماه اولش که امیدم بهت100 بود

تو وجودم نگه داشته بودم و ذره ذره آبم میکرد

اگه خودتم برگردی و  نگاهی تو زندگی کنی میتونی حسش کنی و یادت میفته همه رو

بهت گفتم برو بیرون کار کن آموزش ببین،  گفتم سربازیت تموم بشه یه کار خوب پیدا کنی، خوب لباس بپوشی، درآموتو ببر بالا تا غم درون خودمو بکشم تا حس گناه خودمو خفه کنم

تا بگم نه اونی که انتخاب کردم خوب بوده

برای خودم نه برای تو

یادته بابام برات کاپشن خرید

گفتی بهم فحش داده حالا اومده کاپشن خریده

نه برای من خریده برای اینکه خودم خواستم ازش که به حساب کتی که برای عقدت نخریدن، حالا یه کاپشن بخرن تا مردی که بعنوان شوهر انتخاب کردم تو کوچه خیابون که میاد باهام سرمو بالا بگیرم نه بخاطر لباس کهنش خجالت بکشم

بری دفع اون غمه اون غصه هه اون حسرته

اما تو.. نفهمیدی، میتونستی راحت بفهمیا اما نخواستی که بفهمی

کلا خودتو خوب بلدی به نفهمی بزنی!

طلب داشتی ازم تحمل کردن  مشکلاتت رو، صبر بی اندازه رو، توقع خیلی خیلی پایین رو، مراعات رو، خوب خرج نکردنو،

همه ی اینکا را رو کردم اما

بخاطر خودم چون میخواستم به انتخاب اشتباهم فرصت بدم، تو اشتباه بودی برام کم بودی

اما نمیخواستم پست بزنم

میخواستم هر جوری که شده درستت کنم، زیادت کنم

نتونستم

نخواستی

شکست خوردم

اما دیگه دست کشیدم

حالا با خودت میگی مگه خودت چی هستی یه دانشجو داروسازی

بخاطر داروسازی نیست بخاطر ذاتمه من کما لگرام خودمو اذیت میکنم تا برسم بالا اطرافیانم رو

از توقف، پسرفت، هدر دادن زمان، ایستادن بیزارم درست همونایی که تو دوسشون داری

راحت وایمیستی حالا دو ماه هیچ کاری نکردی یسر به اسدی هم نزدی به درک

یه ترم دانشگاتو الکی الکی انداختی عقب به جهنم

اما من...این مدلی نیستم

تو زندگی سخت گیرم بر عکس تو

اینکه باید کتابش کنی 

خیلیه 

چون که خدا همه چیز را دید‌ و کاری نکرد...من یه سوال دارم از اون بالایی؟واس حاطره چی آفریدی؟نونت کم بود؟آبت کم بود؟مشتی تو با اون همه قدرت و عظمت،دبدبه و کبکبه ،یه حال خوش به ما نمیرسید؟چجوری دیگه ازت باس بخوایم؟که خساست نکنی؟مشتی پشتتو کردی به ما انگار پیاز خوردیم،کجایی تو پس ؟خالق بی نیاز؟

من برای جای ترک های پوستی بعد از زایمانم از روغن آنتی استرچ مارک برند آنانه استفاده کردم که یک برند سوییسی بود.

 برای من واقعا مثل معجزه عمل کرد. حتما تو دوران بارداری قبل از ایجادترک ها یا تا وقتی که ترک ها هنوز قدیمی نشدن و قرمز هستن استفاده کنید که زود برطرف بشه. برای ترک های ایجاد شده با چاقی یا لاغری هم عالیه. لینکشو میزارم چون میدونم دغدغه خیلی از ماماناس .

اما خوشحالم

با کارایی که در حقم کردید عذاب وجدان ندارم

کلا خیلی دیگران هم برام مهم نیستن

من تو زندگی شکستم بدم شکستم تو هم پس بشکن

تو هم تقاص بده، دست و پا بزن یا برای رهایی از من یا اینکه بتونی برسونی خودتو

تو هم زجر بکش درست مث من

دیگه نمیخوام تصمیم اشتباه بگیرم

من و تو الان تو باتلاقیم

باتلاق انتخاب اشتباه

باتلاق نرفتن مشاوره قبل ازدواج

باتلاق عجله کردن

هزاران حسرت دیگه

یا باهم فرو میریم یا هر دومون بیرون میایم

نمیزارم تنها بازنده ی این بازی من باشم چون خیلی خوب مراعات کردم

من بی صبر دو سال به پات صبر کردم

با حقوق کمت

بدون تفریح، بدون یه مسافرت دوتایی خوب، بدون اینکه بگی خوب سرخکن میخوای خودم برات میخرم برعکس آدم بی شعوری مث تو همونم رو میزنه زمین، نگفتی خوب میز ناهار خوری میخواستی دوساله زندگی کردیم برات میگیرم زدی میز پذیرایی رو هم شکستی، کاسمو شکستی راحت پر رو پ رو گفتی بقیه جهیزت رو هم میشکنم، دست تو میشکنم، پاتو میشکنم، نگفتی یبار بیا ببرمت پارک شادی وسیله سوار شیم یه سینما بریم

ترسیدی واسم خرج کنی،

اما دیگه خبری از مراعات، دلسوزی،دوست داشتن حالا سربازه و... نیست

دیگه ازت نفرت دارم از خودت از خونوادت

دیگه نمیخوام به خودم سختی بدم

میگی وظیفته زنمی

میرم درخواست تمکین میزنم خوب تو هم وظیفته که نفقه منو بدی و دیگه نمیگن دانشجو هست، سربازه چیه میگن باید بده و این که نفقه منم زیاده یارانه و حقوق سربازی تو بزاری رو هم نمیتونی پرداخت کنی

خب اونو بزنی منم اینو میزنم

اینکارو بکنی منم اون کارو میکنم

عین ایران و اسرائیل

گفتی مشکل داشتی پنهان کردی

خب برو ثابت کن که قبل ازدواج مشکل داشتم و میدونستم و نگفتم

بخدااا قسم میخورم تو خودت بیشتر مشکل داری

دست بزن، پرت کردن اشیا، هزیان و توهم،

سابقه ی ژنیتم رو اگه بخوای بررسی کنی از اون طرف ننه بزرگتو ببین از اون طرفم پسر عمو و عمو جنون دارتو


هیچ نخواستی بهم گوش بدی، ببینی چی میخوام، ببینی مشکل چیه،


منم هیچچچ عجله ای برای جدا شدن ازت ندارم و نمیذارم بدون اینکه تقاص سختیا یی که کشیدم و بدی بری


بازم صبر میکنم، اما ایندفعه هم باز بخاطر خودددم

اما این صبر کردنام با اون صبر کردنا و تحمل یه آدم بی‌خاصیت فرق میکنه

یا میتونی باهام راه بیای یا همینجور باهم بجنگیم

دیگه حسی بهت ندارم، به گالری که میرم عکس شوهرمو نمیبینم دیگه

عکس یه آدمیو میبینم که براش تا حد توانم سوختم و ساختم، تلاش کردم

اما اون گذاشت پای وظیفه، گذاشت به پای احمق بودنم، به پای کم ارزش بودنم

تو و خانوادت فک کردین من هالووم

نمیدونی، نشناختی،

روی سگمو میبینی، میشناسی


میدونی چیه اینقد توهم داری که الان میگی این حرفای باباشه مامانشه

عیب نداره همچنان ادامه بده

به اون پدرت و مادرت هم سلام برسون و بگو هیچ وقت حلالشون نمیکنم که دست پسر بی عرضه و عصبیشو گرفتن اومدن خاستگاری البته که براشون اهمیتی نداره، اسمشون رو گذاشتن دین دار

نمیشه هم توقع داشت از کسی که پول خسارت ماشین رو از آدمی بگیره که بدونه اون اصلا پشت ماشین نبوده و بهش ربطی نداشته

بگو اگه کاری یا حرفی داره بیاد به خودم بگه

شماها هنوز منو نشناختین

میتونم محکم ادعا کنم که هوش و مقاومتی که من دارم و کمتر کسی داشته باشه

بشینید تا بهتون نشون بدم ثابت کنم

خیلی وقتمو گرفت اما خوشحالم که حرفایی زدم که نزده بودم

اما عیب نداره بازم بزن خودتو به اون کوچه، بزن به نفهمی

عادتته دیگه

مرسی که بهم فهموندی که دوست داشتنت اشتباست ته تهش باخته باخت

2731
2740
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687