دعشتم با شوهر درد دل میکردم بجای اینکه سرمو بزازه شونش ارومم کنه برگشته میگه میخواستی گونه تزریق کنی امروز پولشو میدم منم بی تفاوت چیزی نگفتم اروم که شدم میگم خب پولشو بفرس میگه وام دارم وگرنه میدادم اونموقه گفتمکه گریه نکنی😐😐😐😐😐😐بجای دلداری و حرفای امیدوار کننده داشت مث بچه کلاسرم میزاشت بهش میگم میگه بلد نیستم اخه دلداری بدم🫤🤯هووووووف خدا مردمو برق میگیره منو چراغ مطالعه