دوران بارداری سختی داشتم از همه نظر و حسرتایی هم ک رو دلم موندن من الان اقدامم دیروز باهم داشتیم حرف میزدیم بهش گفتم اگ باردار شدم یدونه ماکسی حاملگی ازین نوار تور دارا میخام اونایی ک بزام نخریدی و با لباس کهنه موندم اونم گف ۵ تا واست میگیرم ( خودشم قبول داره اذیتم کرده بود ن فقط لباس از همه جهت با اینکه ویارمم افتضتح بود و تا ۹ ماهگی معذرت میخام بالا میوردم)بعدش من آه کشیدم اونم بهم گف نبابا چرا آه میکشی منم تو ذهنم موند حتما با خودش میگخ حالا مگه چیکارت کرده بودم ک اه میکشی خیلی اذیت شدی لابد و فلان! یهک قاطی کردم دعوا گردیم رفتیم خابیدیم الانم قهریم
من خودمم میدونم بیماری روحی دارم سر هیزی گیر میدم و دنبال بهونم گریه کنم و همش توهم میزنم حتی اگ هزاران بار قسم میخوره و منظور نداره منم باز فکر بد میکنم و اصلا انگار یادم نمیاد ک معذرت خاهی کرده باشه و دوباره ازش میخام معذرت خاهی کنه 😔نمیدونم جرت اینجور شدم دوس ندارم قهر باشیم ولی همیشه سر این گیر دادنام قهریم