2752
2739
عنوان

خاطرات خرابکاریای یواشکی + جایزه

| مشاهده متن کامل بحث + 30232 بازدید | 413 پست


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

کتری گذاشته بودم رو گاز بعد برداشتم چای  دم بکشم جای چای پلاستیکی بود گذاشتم جای کتری که داغ بود برداشتم سراخ شده بود چای هم کله مورچه ای بود همینطور میریخت جای سوراخ ها پنبه کرده تا مدتی مامانم نفهمیده بود یه روز که چایش تموم شده بود فهمید و کلی دعوام کرد چرا پنبه جا کردم و🤣🤣🤣🤣

💕اگه خدا بخواد خرداد میام خبر سالم بودن نی نی مو میگم   میخوام cvsبشم برای نی نیم دعا کنید سالم باشه  🤍🌱

بچه که بودم، فک میکردم میشه رفت تو تلویزیون🥴🥴

یه روز که همه بیرون بودن به جزءداداش بزرگم که اونور حیاط داشت بازی میکرد.. 

رفتم جلو تلویزیون،اول کلی تلاش کردم راه ورود پیدا کنم، بعد دیدم راهی نیس، یهو یه جرقه تو ذهنم خورد.....تلویزیون و از بالای کمد انداختم پایین که راه ورودش باز شه، برم داخلش🥴🥴🥴😂😂

ماشاالله جنسای قدیم جنسسسس بودن، تلویزیون افتاد، فقط یه صدای تق اومد ازش، ظاهرش سالم بود، بعد که دیدم عملیاتم با شکست مواجه شده، داداشمو صدا زدم(۲ سال ازم بزرگتر بود)، گفتم بیا تلویزیون و بذاریم سرجاش، یهو افتاد پایین🥴🥴🥴

بنده خدا تا اومد ، من صدای بابامو شنیدم که از بیرون اومد، عین جن غیب شدم🥴🥴😂😂😂😂

فقط صدای بابام می یومد که سر داداش طفل معصومم داد میزد، باز خرابکاری کردی؟...من جرأت نکردم بیام بیرون، همه فک کردن داداشم داشته بازی میکرده، توپ خورده بهش، افتاده پایین🥴🥴😂😂😂😂


میشه واسه شادی روح "مامانم" و "آبجیم"                   صلوات بفرستین❤❤.ممنونم❤❤                                                                                                                              🦋 مَن 🦋 هَمیشـہ وَ هَر لَحظـہ🤍 قَهرَمانِ 🤍 زِنـבگیمو تو آیینـہ میبینَم...♥️🦋🤍  
2731

بجای اسپری روغن اسپری فلفل زدم  چون کنار اون بود حواسم پرت شد😐💔

من دوستت دارم اینو چندبار بگم؟..من از همه ادما سرگیجه دارم فقط باتوعه که عوض میشه حالم:) فقط دسته توعه که پر میده بالم❤️‍🩹....
یه بار رفته بودیم خونه مامان بزرگم بعد میخواستمادای نوه خوبارو درارم شروع کردم تمییزکاری هیچی رفتم ج ...


  

خیلی خوب بود

 احمق‌ها به همین راحتی اداره می‌شوند  استالین دیکتاتور روسیهً ،خواست که برای او مرغی بیاورند او آنرا گرفت در حالیکه با یک دست آنرا میفشرد با دست دیگر شروع به کندن پرهای آن مرغ کرد مرغ از درد فریاد می زد و سعی می کرد از هر راه ممکن فرار کند. پس از پایان کار به یارانش گفت: "حالا ببینید چه اتفاقی می‌افتد" او مرغ را روی زمین گذاشت و چند دانه گندم جلوی او ریخت و از او دور شد همکارانش دیدند که مرغ بیچاره در حال درد و خونریزی او را دنبال میکند استالین با دانه‌های گندم ، مرغ را به هر گوشه از اتاق بسمت خود می‌کشید در همه این مراحل مرغ پی در پی ، او را تعقیب می‌کرد و قدم به قدم همراه او بود!!استالین گفت:مشاهده می‌کنید که مرغ با وجود تحملِ تمام دردهایی که من برای او ایجاد کردم؛ به دنبال من می‌آید  احمق‌ها به همین راحتی اداره می‌شوند!

رفته بودیم خونه دختر عمم، مریض بود بعد شوهرامون روفرشی گذاستن قلیون اوردن توخونه داشتن میکشیدن، بعد ک تموم شد بهش گفتم بلند نشومن جمع میکنم، رفتم قلیونواینارو جمع کنم یه ذغال افتاد هم فرش هم روفرشی سوراخ شدن من ازخجالت مردممممممممممممم

یه بار مامانم تازه فرش خریده بود اونم دست باف بعد من یه روز داشتم تمرین خوشنویسی میکردم  ملافه هم انداخته بودم زیر دستمکار تمیز در بیاد  دستم خورد جوهر ریخت ملافرو جمع کردم دیدم وااااایییییی فرش سیاه بقیشو بزار نگم   متاسفانه همه فهمیدن 

من خیلی خراب کاری کردم به جای اینکه اب برنج که توش مونده رو بریزم ابی که داشت میجوشید رو ریختم  تو سینک😎😎😎

💕اگه خدا بخواد خرداد میام خبر سالم بودن نی نی مو میگم   میخوام cvsبشم برای نی نیم دعا کنید سالم باشه  🤍🌱
رفته بودیم خونه دختر عمم، مریض بود بعد شوهرامون روفرشی گذاستن قلیون اوردن توخونه داشتن میکشیدن، بعد ...

وای چی شد بعدش 

خدایا بخاطر همه نعمت های که بهمون دادی شکرت🌿❤️    نی نی سایت خونه و پناهگاه ما خانوماست یه خونه شلوغ و پر از صدا خدایا کسی از اهل این خونه رو ناراحت نکن الهی آمین 🤲🏻عین خونه پدریمون میمونه هر چقدر تعلیق میشیم باز برمیگردیم 

توی کرونا، شلوار شوهرم رو اومدم اسپری بزنم، ضد عفونی بشه 

شلواره هم نوی نو بود ، 

هیچی دیگه.... تو اسپری وایتکس بود، انگار روی شلوار برف اومده بود....

بعدا فهمید 😅

 احمق‌ها به همین راحتی اداره می‌شوند  استالین دیکتاتور روسیهً ،خواست که برای او مرغی بیاورند او آنرا گرفت در حالیکه با یک دست آنرا میفشرد با دست دیگر شروع به کندن پرهای آن مرغ کرد مرغ از درد فریاد می زد و سعی می کرد از هر راه ممکن فرار کند. پس از پایان کار به یارانش گفت: "حالا ببینید چه اتفاقی می‌افتد" او مرغ را روی زمین گذاشت و چند دانه گندم جلوی او ریخت و از او دور شد همکارانش دیدند که مرغ بیچاره در حال درد و خونریزی او را دنبال میکند استالین با دانه‌های گندم ، مرغ را به هر گوشه از اتاق بسمت خود می‌کشید در همه این مراحل مرغ پی در پی ، او را تعقیب می‌کرد و قدم به قدم همراه او بود!!استالین گفت:مشاهده می‌کنید که مرغ با وجود تحملِ تمام دردهایی که من برای او ایجاد کردم؛ به دنبال من می‌آید  احمق‌ها به همین راحتی اداره می‌شوند!
وای چی شد بعدش 

من داشتم میمردم ازخجالت باشوهرم بدوبدو ذغالو گرفتیم روفرشی ک داغون شد فرشو یکم باقیچیو ژیلت صافو صوف کردم ولی بازم مشخص بود، توعیدهم بود فرششون تازه ازقالیشویی اومده بود

منم یبار  با نوه ها خونه پدر بزرگم مهمون بودیم اومدم ثواب کنم آب و وایتکس درست کرد بودم توی ظرف که لیوانارو بندازم بعد که شستم لیوانارو آب تو ظرف رو گذاشتم کنار سینگ بعداً بریزم رو ظروف دیگه .این وسط بابا بزرگ از همه جا بیخبر اومد آب بخوره و دیده تو تشت آب تمیز بود ی لیوان ازون خورده بود بعدم کلی غر زد منم صداشو در نیاوردم کار من بوده   


برای سلامتی آقا امام زمان (عج) و همه بچه ها و  آرامش هممون یه صلوات می فرستید... امیری حسین و نعم الامیر ...خیلی محتاج دعام لینک حذف تاپیک
من داشتم میمردم ازخجالت باشوهرم بدوبدو ذغالو گرفتیم روفرشی ک داغون شد فرشو یکم باقیچیو ژیلت صافو صوف ...

خودشون نفهمیدن؟؟؟

خدایا بخاطر همه نعمت های که بهمون دادی شکرت🌿❤️    نی نی سایت خونه و پناهگاه ما خانوماست یه خونه شلوغ و پر از صدا خدایا کسی از اهل این خونه رو ناراحت نکن الهی آمین 🤲🏻عین خونه پدریمون میمونه هر چقدر تعلیق میشیم باز برمیگردیم 
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687
داغ ترین های تاپیک های امروز