2737
2734

از بچگی هوش بالایی داشتم . ایکیو من قبل از دبستان 140 بود

چیز عجیبی بودم . تا کلاس ششم همه امتحانا بدون یک غلط. بدون درس خوندن و فقط با گوش دادن به دبیر . سه سال راهنمایی هم  نمراتم20 خالص شد و رسیدم به دبیرستان و شروع افسردگی و این داستانا

موضوع برمیگرده به دوران راهنمایی من که معاون پرورشیمون گفت مسابقه نویسندگی خوارزمی برگزار شده و شرکت کردم و نفر اول استان شدم.

کم کم تشویق دبیر ادبیاتم شروع شد

دوستامم تشویق میکردن ولی خب کی ب.د که اهمیت بده

گدشت و گذشت تا دوران دبیرستانم

نمیدونم چیشد که نوشته های رندومم به دست دوستام رسید و اونام خیلی خوششون اومد

بعدش با خودم گفتم چطوره که ارادی بنویسم؟ بازم نشر دادم و چیزی جز تعریف نشنیدم


من ...

زیادی فکر میکنم ..

به عمق هر چیزی بیش از حد فرو میرم که احساساتشو در قالب کلمات ادا کنم

چیزی که کسی متوجهش نبود استعداد من توی درس خوندن نبود

استعداد من توی درک کردن همه چیز بود

وقتی که کتاب میخونم با تمام وجودم حسش میکنم

وقتی که متن و داستان مینویسم طوریه که هر خواننده ای از دیدگاه خودش درک میکنه و سریع بهم میگه : کاملا میفهمم

تنها چیزی که روحمو آروم میکنه نوشتنه

اما خب قطب مخالف ماجرا ، منطقمه که جز مسیر درس خوندن منو به هیچ راهی واگذار نکرد ..

حالا من موندم و کنکور تجربی و انتظارات بقیه 

و بدتر از اون هزاران هزار متن و دیالوگ و کرکتر توی ذهنم که همشونو از دست دادم

و مسیرمو زمین تا آسمون تغییر دادم

چ مغزی

○ یه نگاه ب خودت                                                                یه نگاه به طرز فکرت بنداز                                                      این دلیل اینجا وایستادنت ✌️


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

2731
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687