بچه ها من ۱۲اردیبهشت برا عقد داداشم اومدم خونه مامانم و یه سری مسائل پیش اومد جشن عقد موند برا بیست یکم
شوهرمم گف کار دارم نمیتونم بمونم منم گفتم باشه
بچم لباس نداشت قبل رفتن گفتم بریم برا بچه لباس بخریم
شهر مامانمم ی شهر کوچیک که چند تا مغازه دارا اونا هم بسته بودن
شوهرم خودش گف فردا با داداشت میای میخری
گفتم پس پول بزن کارتشو داد (کارت خودم تو خونه جا مونده بود) دو روز بعدش من با داداشم رفتم مغازه خریدارو کردیم وقتی کارت کشیدم گفتن موجودی نداره داداشم پولشو دادزنگش زدم گف برسم میزنم فرداش زنگش زدم گف یادم رفته شب میزنم
مامانمم گف شاید نداره ولی من میدونسم داره هم بچم هم خودم سرما خوردیم پولودکتر نداشتیم داداشم داد
اومده بودم عقد پول کادو عقدو از خودداداشم گرفتم
ی هفته بود هم نه زنگ میزد نه پیام من زنگش نزدم