چند وقته پر از حس بدم.
حس وحشتناک حسادت
خشم
کینه
احساس مزخرف قربانی بودن
درک نشدن و هزار حس بد دیگه
ولی الان اونم زمانی ک آقای همسر برای کمک ب پدرشون رفتن و ما رو تنها گذاشتن، بعد از خوابوندن دوتا بچه هام در ک.. ون لق دنیا ترین حالت ممکن نشستم ی رون مرغ سرخ شده خوشمزه رو ک واسه ناهار فردای دخترم بود با نوشابه فراوون خوردم🤗
دوباره واسش ناهار گذاشتم و منتظرم بپزه بعد برم بخابم.
گور پدر این دنیا ک هی میگم آخرش خوش میشه ولی فعلا مسیر منو پاره کرده