من پریروز ب شوهرم اس دادم گفتم شام چی بپزم دیگ خسته شدم از غذاهای تکراری
اونم نوشت نپز میریم بیرون ساعت 8 شب بود گفتم من گشنمه پاشو بریم بخوریم بیایم
بعد گف نگا کن ببین ماشینمون دم دره، گفتم مگ قرار بود جایی باشه
بعد نگا کردم دیدم دم درمون نیس بهش گفتم کجاس
گفت داداشم برده نمیدونم کجا رفته، گفتم خب بهش زنگ بزن گف ن شاید پیش خونواده ی زنشه میگن بخاطر ماشین زنگ زده
گف تا ده صبر کن ده شد آقا ماشین و نیاورد ما هم از گشنگی تلف شده بودیم بعد گف برم خونه مامانم اینا ببینم شاید اونجان رف اونجا اس داد امروز کنسله یچیزی بپز بیام بخوریم نوشتم تخم مرغ خوبه بپزم بیای بخوری؟؟
بعد نوشت ن یچیزی بپز دیگ نوشتم چی بپزم خب
بعد گوشت گذاشتم زمین ک آقا بیاد کباب کنه بخوره اومد کباب کرد گف میخوری گفتم ن من نمیخورم خودت میل کن
گفتم حالا ماشین و کجا برده گف رفته خونه پدرزنش تا ساعت 2شب نشسته بود خونه اونا
ما رفتنی خونه بابام اینا این داداشش ده نشده زنگ میزنه بیا بریم بیرون گفتم چیشد اگ ما میرفتیم خونه بابام اینا ده نشده داداشات گیر میدادن کجایی بیا بریم بیرون الان شما چرا عرضه ندارین زنگ بزن ببین میبینی داداشتو، درسته هیچی نگف
ولی از اون روز تا الان سرسنگین شده زیاد حرف نمیزنه مثلا میگ شام آماده نیس دیگ ن شوخی ن چیزی ن درخواستی 😐