خیلی دوسش دارم با کلی سختی با هم ازدواج کردیم عاشق بچه این هر دومون اما شوهرم آزو اسپرمه و الان یکساله که آمپول میزنع دکتر گفته از بیضه عاش نمونه برداری میکنیم اکه اسپرم باشه ای وی آف میکنیم اگر نه هم نیست دیگه
شب روزم شده گریه یسالع همه اطرافیانم باردار شدن همه کسایی که بعد من عروس شدن شاید شما بگید چقدر من حسودم اره حسودم انقد حسودم که وقتی میشنوم یکی حاملس میشینم گریه میکنم تو این یه سال هر روز مرگمو از خدا خواستم من یخ لحظه هم نمیتونم زندگی رو بدون شوهرم تصور کنم انقد بهش وابسته ام ولی امروز تصمیممو گرفتم بیاد خونه بهش بگم میخام ازش جدا شم خسته شدم از حرف مردم تو هیچ جمعی نمیرم خجالت میکشم
دوستم عروسیش بود بهم گفت ساقدوشم شو بعد دور روز زنک زد گفت دختر خالم خیلی اصرار داره شنیدم که مادر شوهرش نداشته گفته بوده دوستت نازاس نمیخاد ساقدوش کنیش کسی از مشکل همسرم خبر نداره فکر میکنن خودم مشکل دارم
الان که اینارو مینویسم دارم گریه میکنم
میخام جدا شم من دل اینو ندارم که دکتر جوابمون کنه
خدااااا تو ک برات کاری نداره خسته شدم دلم میخاد بمیرممممممممم
وقتی صدای گریه بچه جاریمو از بالا میشنوم دلم آتیش میگیره خاک تو سر من چقدر من حقیر و بدبختم 😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭 من حضرت ابوالفضل رو واسطه کرده بودم