2737
2734

یادش بخیر اتاقای شلوغ شلخته...غذا پختنای نصفه شبی..چای دم کردنامون و دورهمیا..طبقات یا الله تاسیساتیا...سرقت خوراکیا از یخچال...صف تلفن کارتی...

شمام بگید

خدایا راضیم به رضای تو


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

واقعا بعضی دخترا نوبر بودن غذا میخورد بشقاب و قابلمه نشسته میزاشت زیر تخت  دک سه روز یه بار ظرف میشست ولی یکی دیگه بود تا غذا میخورد میشست خشک میکرد با دستمال می اشت تو سبد کوچیک یه دستمالم میانداخت روشون میزاشت  تو کمد 

هر کس به اخلاق گندی داره دیگه ولش کن مهم ذهن خوومه که اروم و خالی باسه اینقد فکر و خیال میکنم فردا سکته کنم ببفتم کی میاد یه لبوان اب بده دستم والا
2731

برا ما که خورد به کرونا برگشتیم شهرمون ولی تو همون دو ترمی که اونجا بودم از دماغم‌اومد، فکر میکردم دختراهم میتونن انقد کثیف باشن، همیشه درخال تمیز کردن اتاق بودم

خوابگاه یه دنیای دیگس

پر از ادمایی ک عجیب الخلقه هستن اینقدر ک بدن

درصد کمی واقعا ادم درست و خوبی هستن

من یک سال خوابگاهی بودم واقعا کم اوردم اینقدر اذیتم کردن هیچوقت نمیبخشمشون

بعدش ازدواج کردم و دانشگاهم و اومدم شهر خودم راحت شدم..

2740

یکی بود وقتی نوبتش بود کوکو سیب زمینی درست کنه همه رو یبار می‌ریخت تو ماهیتابه و ی خمیر بدمزه میداد تحویل، وقتی نوبت ما بود درست کنیم میگفت یه دونه یه دونه سرخ کنید خوب بپزه 😂 

پشیمونم.. از زندگانیم گله دارد جوانی ام.. بزرگترین تصمیم های زندگیم رو وقتی گرفتم ک هنوز عاقل نشده بودم.. دندون عقل داشتم فک میکردم عاقلم.. اون موقع ک فقط  ی مشت غرور بودم و طراوت و زیبایی جوانی..کاش برگردم ب 18 سالگیم
واقعا بعضی دخترا نوبر بودن غذا میخورد بشقاب و قابلمه نشسته میزاشت زیر تخت  دک سه روز یه بار ظرف ...

هم اتاقی من اصلا تو اون ۳_۴ ماه ندیدم یه بار لیوان یا قاشقشو‌ بشوره، غذا می‌خورد میزاشت کنار دوبا ه فرداش با همون قاشق غذا می‌خورد ، خیلی وقتا قاشق وسط فرش زیار پا اینور اونور میشد🤢🤢

من خونه دانشجویی بودم با دوتا همخونه بهترین دوران عمرم بود ،یه همخونه داشتیم خسیس بود یادمه یه روز سر صبونه گفت پنیر نمیخورم گفتم‌چرا گفت که پولشو ندم،یهو رفت از پلاستیک‌نون خشکا نون آورد میزد تو‌چایی میخورد یهو گفت پول نون هم نمیدم درسته خیلی رومخ بود ولی کلی میخندیدیم😂

جنگل رو به فنا بود ولی درختها هنوز به تبر رای میدادند چون تبر درختان را قانع کرده بود که او هم یکی از انهاست زیرا دسته او هم از چوب بود..
خوابگاه یه دنیای دیگس پر از ادمایی ک عجیب الخلقه هستن اینقدر ک بدن درصد کمی واقعا ادم درست و خوبی ...

دقیقا با تجربه منم

منم یه سال موندم، با یانکه رتبه برتر بودم و داشنگاهم خوب بود ولی هزاران بار تصمیم گرفتم انصراف بدم تا اینکه کرونا اومد و بعدشم ازدواج کردم

دقیقا با تجربه منم منم یه سال موندم، با یانکه رتبه برتر بودم و داشنگاهم خوب بود ولی هزاران بار تصمی ...

منم رشتپ تاپ بود و رتبه خوب

دقیقا منم به خاطر اون ادما میخواستم انصراف بدم دوباره کنکور بخونم بیام شهر خودم..

یه نفرم بود نگا نمی‌کرد کسی خوابه بیداره وقتی نوبتش بود جارو بکشه ساعت سه بعدازظهر ک خواب بودیم جاروبرقی زد ب برق، البته منم تلافی کردم 🙄 

پشیمونم.. از زندگانیم گله دارد جوانی ام.. بزرگترین تصمیم های زندگیم رو وقتی گرفتم ک هنوز عاقل نشده بودم.. دندون عقل داشتم فک میکردم عاقلم.. اون موقع ک فقط  ی مشت غرور بودم و طراوت و زیبایی جوانی..کاش برگردم ب 18 سالگیم
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687