بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
واقعا بعضی دخترا نوبر بودن غذا میخورد بشقاب و قابلمه نشسته میزاشت زیر تخت دک سه روز یه بار ظرف میشست ولی یکی دیگه بود تا غذا میخورد میشست خشک میکرد با دستمال می اشت تو سبد کوچیک یه دستمالم میانداخت روشون میزاشت تو کمد
هر کس به اخلاق گندی داره دیگه ولش کن مهم ذهن خوومه که اروم و خالی باسه اینقد فکر و خیال میکنم فردا سکته کنم ببفتم کی میاد یه لبوان اب بده دستم والا
برا ما که خورد به کرونا برگشتیم شهرمون ولی تو همون دو ترمی که اونجا بودم از دماغماومد، فکر میکردم دختراهم میتونن انقد کثیف باشن، همیشه درخال تمیز کردن اتاق بودم
یکی بود وقتی نوبتش بود کوکو سیب زمینی درست کنه همه رو یبار میریخت تو ماهیتابه و ی خمیر بدمزه میداد تحویل، وقتی نوبت ما بود درست کنیم میگفت یه دونه یه دونه سرخ کنید خوب بپزه 😂
پشیمونم.. از زندگانیم گله دارد جوانی ام.. بزرگترین تصمیم های زندگیم رو وقتی گرفتم ک هنوز عاقل نشده بودم.. دندون عقل داشتم فک میکردم عاقلم.. اون موقع ک فقط ی مشت غرور بودم و طراوت و زیبایی جوانی..کاش برگردم ب 18 سالگیم
واقعا بعضی دخترا نوبر بودن غذا میخورد بشقاب و قابلمه نشسته میزاشت زیر تخت دک سه روز یه بار ظرف ...
هم اتاقی من اصلا تو اون ۳_۴ ماه ندیدم یه بار لیوان یا قاشقشو بشوره، غذا میخورد میزاشت کنار دوبا ه فرداش با همون قاشق غذا میخورد ، خیلی وقتا قاشق وسط فرش زیار پا اینور اونور میشد🤢🤢
من خونه دانشجویی بودم با دوتا همخونه بهترین دوران عمرم بود ،یه همخونه داشتیم خسیس بود یادمه یه روز سر صبونه گفت پنیر نمیخورم گفتمچرا گفت که پولشو ندم،یهو رفت از پلاستیکنون خشکا نون آورد میزد توچایی میخورد یهو گفت پول نون هم نمیدم درسته خیلی رومخ بود ولی کلی میخندیدیم😂
جنگل رو به فنا بود ولی درختها هنوز به تبر رای میدادند چون تبر درختان را قانع کرده بود که او هم یکی از انهاست زیرا دسته او هم از چوب بود..
یه نفرم بود نگا نمیکرد کسی خوابه بیداره وقتی نوبتش بود جارو بکشه ساعت سه بعدازظهر ک خواب بودیم جاروبرقی زد ب برق، البته منم تلافی کردم 🙄
پشیمونم.. از زندگانیم گله دارد جوانی ام.. بزرگترین تصمیم های زندگیم رو وقتی گرفتم ک هنوز عاقل نشده بودم.. دندون عقل داشتم فک میکردم عاقلم.. اون موقع ک فقط ی مشت غرور بودم و طراوت و زیبایی جوانی..کاش برگردم ب 18 سالگیم