همانطور ک قبلا گفتم عمو هام خیلی مارو اذیت کردن... نه فقط مارو کلا با همه مشکل دارن
مادربزرگم ناتنی و چند سال قبل سرطان گرفت بس ک عمو هام اذیتش کردن خلاصه مادربزرگم به بابام گفتم این پسرا (عمو هام) انقد منو اذیت کردن ک من سرطان گرفتم بابام هم دلش برای مادربزرگم سوخت و رفت اینو به یکی از عمو هام گفت عموم گفت حقه شه ک سرطان گرفت کاش زودتر بمیره راحت شیم به جهنم
و حالا امشب فهمیدم همون عموم سرطان گرفته و دقیقا میره پیش دکتری ک چندین سال قبل مادربزرگم میرفت
و دکتر گفته تا چند ماه بیشتر زنده نیست!