وقتی به دنیا آمدم مادرم مرا به امام حسین هدیه داد ...این شد عشق من به امام حسین ... پارسال توفیق رفتن به کربلا رو پیدا کردم اونجا یک سیدی می گفت برای حاجت روایی هرچقدر میتونی صلوات به ائمه هدیه کن چون هدیه خیلی دوست دارند خودمم حاجت گرفتم ... روزی رو میبینم که مثل فرشته ها به آسمان ها پرواز میکنم 🙃نماز شب میخونم اگر میخوای دعا کنم و لایق باشم اسمت رو بهم بگو
من ریخته ام در رگ تو شیره جان* هی غلت بزن در منو دل رابتکان* این هم نفسی چه حس و حالی دارد* در پیکر من دو قلب دارد ضربان*🤰❤️💋👨👩👦 دردل من افتاده عشقت زمین گیر شدم♡سر تو با عصمت با شمسی درگیر شدم *** کار هرکس نیست با مرد زیستن♡ مغز خر میخواهد و صبر خفن زن سعدی با سعدی دعواش شده ***همسر جان، جان به قربانت کنم ای خوب خوبان*** مرا به صرف عشق کردی تو مهمان*** بیا که رنگ چشمت مرا دیوانه کرد از تو چه پنهان *** ۱۴۰۲/۱۱/۹ ضربان قلبشو شنیدم خداااااا🥰🥰دوبونش برم** ۱۴۰۳/۱/۱۸ تیکر من آبی شد🥹🥰😇آرین مامان خوش اومدی 🤭🤭
لطفا لایک نکنید♥️🌸 نه تو می مانی،نه اندوه و نه هیچ یک از مردم این آبادی به حباب نگران لب یک رود قسم و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت غصه هم خواهد رفت آن چنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند...🤍🕊
من خیلی خوشم اومد از شخصیت اون فرمانده بود ک کاهنا میخاستن ترغیبش کنن دشمن یوزارسیف بشه چون اونو به عنوان فرمانده قرار دادن و مسئولیت سیلوها و قحطی به یوسف سپرده شد. اسمش یادم رفته😁