شوهرم ماهی یکی دوبار گیر میده بیا بریم خونه خواهرام شب نشینی.. خیلیییی عفریطه و حسودن . هربار ک بریم بلاخره با یه حرف و رفتاری سعی میکنن حرص منو در بیارن و اذیتم کنن بخاطر همین دلم نمی خواد بدون دعوت برم .. چطوری ب شوهرم بگم من نمیام ک قبول کنه؟
امروز گفت خواهرم گفته آخر شب بیاید اینجا.. منم باردارم و اصلا حوصله اعصاب خوردی ندارم .. گفتم من نمیام .. شوهرم گفت یعنی چی باید بیای بریم... چی بگم ک قبول کنه؟
بگو سرم درد میکنه حال ندارم
دلم درد میکنه کمرم درد میکنه نیاز به استراحت و خوابیدن دارم
باهاش شرط بذار اگر حرفی زدن ناراحتم کردن دیگه نمیام،
چون بارداری میتونی بهوونه کنی بگی حالت تهوع دارم
جواب این سوال رو نمی‌دونم
ولی وقتی حتی راحت با همسرتون از احساسات تون نمیتونید صحبت کنید و آنقدر خانواده همسرتون باعث ازتون هستند ، چرا دارید یک کودک به این جهان و این دنیای روانی ای که دارید میارید؟؟؟؟
بارداری پس یه کم ادا دربیار بگو خیلی حالت خوب نیست
بگو به خاطر بارداریم دکتر بهم گفته زیاد نشین
باید هی مدام دراز بکشم
زشته اونجا نمیشه دراز کشید و راحت بود
