من اون اقا رو از همه ادمای زندگیم بیشتر دوس داشتم ی حسی مث حس مادر ب بجش ولی وقتی میدیدم گاهی چیزایی ک ناراحتم میگنه رو رعایت نمیکنه یا توش نمیبینم درحالی ک خودش میگف عاشقتم و اگ ایرانم بخاطر توعه اگ میرم باشگاه اگ میزم کلاس زبان بخاطر اینک برای زن وبچم ی زندگی خوبی بسازم مثلا اون زمان ک دانشجو بودم دوساعت تو راه بود ک فقط ی ساعت منو ببینه کلا رفت وامد ۴ ساعت توراه بود وووو ولی میدیدم گاهی میتونه کاری کنه ونمیکنه انگار تیر میخورد ب قلبم انگار حس میکردم با زبون بازی خرم کرده منم قلبم عمیقا میشکست ونقطه ضعفاشو تو سرش میزدم واونم بجای ناز کشی بیشتر قهر میکرد میدونم کارم اشتباه بود ولی خیلی حالم بد میشد
اگه سختیات و بدبختیات بیشتر از خوبیای رابطت بوده
خوب کردی کات کردی
الان کجاست؟
اگع بخادت میاد... وگرنه میره اونم احتمالا وابسته بوده و کار دیگع ام نمیخاستع بکنه
زن وبچه داری بعد عاشق آقایی شدی ؟
منم فکر نمیکردم بعد ۷سال جدا شم ولی جداشدم لازم بود جدایی
خب چرا مشاوره نرفتید و جدایی رو انتخاب کردید! حتما مشکلاتتون فرا تر ازین حرفا بوده که کار به جدایی رسیده و الان اون مشکلاتی که به خاطرش جدا شدی رو فراموش کردی و خوبی هاش یادت میاد و خودتو سرزنش میکنی..
این حالت تو اکثر ادما پیش میاد بعد جدایی و تنهایی ولی بعد یه سال اروم اروم به اون نقطه ای میرسی که دیگه خودتو مقصر ندونی و سرزنش نکنی و خوبی ها و بدی ها رو هم زمان به خاطر بیاری و حس کنی همچین هم کار غلطی نبوده جدایی
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 ثانیه پیش
1 ثانیه پیش
2 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
