انقد از فک و فامیل تیکه و پوزخند و نگاهای مسخره دیدم و شنیدم و ناراحت شدم خسته شدم و خونه ی هیچکی تقریبا دیگه نرفتم چون اصلا بم خوش نمیگذشت الان سه چار ساله. خونه مونم وقتی میان میمونم تو اتاقم تا وقتی که برن. ولی هنوز وقتی یادم میفته ناراحت میشم. بجز حس بد دادن و حسودی و مسخره کردن هیچی برام نداشتن کاش عقلم میرسید زودتر قط رابطه میکردم که کمتر اذیت شم