با حرف مامانم از بین رفت مثل همیشه که پدرم و مامانم بردارم برای چاقیم نظر میدادند بازم دارن نظر میدن
من از زمانیکه به یاد دارم چاق بودم نهایت وزنی که داشتم ۱۰۰ کیلو بود و زمانیکه ۱۷ سالم شد شروع کردم به رژیم و ورزش در سن ۲۰ سالگی شدم ۵۲ کیلو که به باره دو تا بیماری گرفتم یکی لگنم و یکی معدم لگنم باعث شد کم کم تحرک و فعالیت کردن رو ازم بگیره میتونم راه برم ولی نمیتونم کار زیاد بکنم راه زیاد برم فعالیت سنگین انجام بدم وگرنه دیگه نمیتونم راه برم دکترا هم نمیفهمن چمه
از اون ور معدم که افتادم به استفراغ و الان از سال ۹۶ تا حالا لگنم درگیره و سال ۹۷ تا حالا معدم
و دیگه همیشه با مشکل لگن و مشکل معده دست و پنجه نرم میکنم
از ترس اینکه بیمارم ازدواج نمیکنم حتی دوست هم نمیشم سرکار نمیتونم برم میترسم بعدش دیگه راه رفتن ازم گرفته بشه یا از شدت تهوع بالا بیارم
چندساله برا دو تا مورد قرص میخورم ولی خوب این قرصا عوارض خودشون رو داره چاق شدم فکر کنم حدود ۹۰ یا ۹۵ شدم و دوباره چاق شدم
گاهی اوقات چی بشه برم بیرون ولی اصلا برا چاقیم ناراحت نبودم اونجوری که بخوام گریه کنم یا ناراحت بشم
چند وقت پیش مامانم بهم گفت تو هم که شدی مصرف کننده و یه بشکه که فقط هیکل گنده کردی و من خورد شدم از درون و ناراحت شدم و هستم و چند وقت پیش برا دندونم رفتم بیرون و من به طرز عجیبی همش تو راهی میرفتم قدم میزدم میگفتم وای چقدر چاقم چقدر زشتم گنده خیکی شدم تازه غیر از گنده خیکی بودن سلامتی هم ندارم و رفته رفته اون صورت و پوست زیبام واقعا داره از بین میره
گاهی دلم میخواد بمیرم ولی بعد میگم مرگ تنها راهش نیست ولی واقعا خسته شدم خیلی کاشکی میشد همه ی زندگیم تموم میشد در یه لحظه یا به خواب کابوسی طولانی میبود
فقط دلم خواست درد و دل کنم ببخشید طولانی شد