گویا خواهرشوهرا و جاری هام باهم برنامه ریختن روز دختره هدیه بخرن ببرن بین دخترها پخش کنن
و اصلا با منی که با مادرشوهر اینا تو یه حیاطیم درمیون نزاشتن
بعد حتی بهم تعارف نکردن تو هم بیا
همگی آماده شدن به شوهرم زنگ زدم بیا مارو ببر
ماها تو همه چی شریکیم ولی اینکه شوهرم همش شده واسشون راننده عجیبه
شوهرم اومد دیده همشون جمعشون جمعه اسمی از من نیس با طلبکاری اومد خونه گفت فردا باز سوءتفاهم ایجاد نشه جا نیس تورو ببریم بمون خونه
منم گفتم مگه من میام که اینطور میگی
باور کنید همشون رفتن فقط یه خواهرشوهرم که شهر دیگس نرفت از اینجا فقط منو نبردن
حالا شوهرم رفته برگشته تعریف هم میکنه خوش گذشت و فلان شد
همش به من میگه به اونا احترام بزار بعد اونا با من همچین رفتاری رو دارن