سلام دوستان
این ماجرا برای یکی از نزدیکان منه و راه حل میخاد
از زبان ایشون میگم
حدود اواخر اسفند بود که نامزد کردیم ،خودم ۲۷ساله و ایشون ۳۶ ساله هستن
قرار بود ۲۵ام عقد کنیم که بخاطر فوت یکی از اقوام ،تاریخ تغییر کرد و ۲۶ اردیبهشت رو گرفتیم
من پوستم کمی سبزه اس و بخاطر اینکه دوست داشتم پوستم روشنتر و صاف بشه چندباری دکتر پوست رفتم ،ایشون اطلاع نداشتن(اغلب با پدر یا برادرم میرفتم) تقریبا دوهفته پیش چون کسی نبود ازش خواستم منو برسونه دکتر پوست ،گفتم که فلان روز نوبت دارم
چندباری میپرسید ،خیلی وقته میری ؟یا مثلا همیشه میرفتی پیشش؟
تا اینکه امروز احساس کردم زیاد کنجکاوی میکنه پرسیدم چطور میپرسی ؟ اونم گفت که نه همینطوری
چندساعت بعد که از هم جدا شدیم ،مامانش زنگ زد به مامانم و گفته که نکنه بیماری پوستی داره که مراجعه میکنه؟مامانم گفته برای زیبایی هستش و بیاین داروهارو ببینین و این دور و زمونه همه میرن و از این حرفا
ولی ایشون گفتن چطور دخترهای من نمیرن. هرکس مشکل پوستی داره میرا دکتر پوست ،گفتن که میخایم بیایم بدون آرایش ببینیمش و ... از این حرفا. (با اینکه من روز آزمایش هم بدون آرایش رفته بودم)
از بعد تماس مادرش ،خودش هم سه بار زنگ زده که جواب ندادم
حالا بنظرتون چیکار کنم؟بنظرتون خودش به مادرش گفته که اینا رو بگه؟
من و خانوادم واقعا بهمون بر خورده ،ولی فعلا قرار شده فردا بیان )خودش و مادرش(
مامانم اینقدر عصبانی شد که گفته اگه اینطوری فکر میکنین تمومش کنین
با اینکه اقوام هستیم)البته درجه یک نیستیم(
بنظرتون چجوری برخورد کنم ؟آیا ادامه بدم؟یا بگم دیگه نمیخام؟
یا بنظرتون پشیمون شدن و دنبال بهونه ان؟