هیچوقت زنداداشم و خانواده مو نمیبخشم تعریف میکنم بعد میگم چی شده
طعنه های زنداداشم داغونم کرده
مامانم هم میبینه و هیچی نمیگه هیچکس هیچی نمیگه که خانوم یه وقت آب تو دلش تکون نخوره
اینقدر بین ما فرق گذاشتن بعضی وقتا بغض میکنم ولی هیچی نمیگم تا امروز که کلا با خانواده م و زنداداشم قطع رابطه کردم
تولد من بود بهم گفتن وضعمون خرابه کادوت رو چند وقت دیگه میدیم 3 روز بعدش تولد زنداداشم بود واسه اون رفتن کلی طلا خریدن به داداشم هم جداگانه پول دادن واسش کادو بخره
پارسال به من پونصد تومن کادو دادن واسه زنداداشم ماشین خریدن
حقوق داداشم خوبه ولی اینقدر خرج و مخارج لباس و عطر و ادکلن زنداداشم زیاده که کارت بابام رو گرفته همه خرید هاشو از اون میکنه
واسش گوشی پنجاه میلیونی خریده اپل واچ چهل میلیونی خریده ادکلن های میلیونی میخره میاد جلو من پز میده و میگه از کارت بابا رفتم خرید کردم
من حسود نیستم همیشه میگم مبارکت باشه ولی طعنه هاش داغونم کرده
حالا بابام هم مذهبیه و همیشه سخنرانی میکنه میگه آدم نباید دل کسیو بشکنه ولی خودش اینقدر بین بچه هاش فرق میذاره که دل میشکنه
داشتم واسه بچه م لیست سیسمونی مینوشتم شوهرم گفت اصلا بابات نمیخواد چیزی بخره مامانم اومد گفت نه ما میخریم و نمیشه رسمه آبرومون جلوی مردم میره
یعنی اینم به خاطر حرف مردم میخواستن بخرن بهم گفتن بهترین سیسمونی رو واست میخریم هرچی میخواستم انتخاب کنم لیست بنویسم زنداداشم اومده نگاه میکنه میگه گرونه نیاز نیست اینو ننویس
از بس پررو شده باید تو هر چیزی دخالت کنه وگرنه به اون چه ربطی داشت واسه من چه سیسمونی میخوان بخرن