نه ببینید در و همسایه خبر نداشتن این شوهرمن فامیلمون بود و مادرش دختر خاله مادرم ,بود ,من اصلا رفت و امد نداشتم باهاشون ,و پسرش توی یه شهر دیگه بود کار میکرد اونجا ,توی بندر عباس ,مادرش اومد خونمون ,و پسرشو که به ظاهر خیلی ساده و تودل برو بود و سرشو انداخته بود پایین ,و متین نشون میداد و گفت این پسرم خیلی خوبه و بامادرم گفتن و گفت بیمه هست که نبود ,و منم خانوادم گفتن پسر معقولیه ,باهاش ازدواج کن منم سنتی بدون حرفی قبول کردم و این شد نتیجش و هیچ برگه و چیزی بهم ندادن نزدیکای عقد مادرش منو برد ثبت احوال گفت شناسنامشو ,بیاریم درستش کنیم برای عقد نکنه بی شناسنامه باشه ,منم رفتم و گفت گم شده ,خودمم برد با خودش برای ثبت احوال گفت جوهر ریخته روی شناسنامه و یه المثنی براش صادر میکنن و منم رفتم ,و المثنی را اوردیم براش ,بدون هیچ حرفی ,و شناسنامه دومش پاک بود ,ولی اینو بمادرم گفتم اونم گفت این یچیزی هست ,اما دیگه مشغول زندگی شدم و کار نداشتم تا اینکه مادرم همینجوری افتاد دلش ,گفت بیا بریم همینجور سوال کنیم منم رفتم و اونم گفت یچیزی هست اون اقا بهم گفت من فقط میگم یچیزی هست دیگه برو پی گیر شو