2752
2734

بار قبلی با دوستاش و خانوماشون رفتیم گردش یه چیز شاخدار دیدم ازشون ،اینبار شوهرم گفت دعوتمون کردن فلانجا بریم بهونه اوردم شوهرم اصرار کرد به خاطر شوهرم رفتم بعد اونجا دیدم انقدر بی تربیت بودن و شوخی های حال بهم زن و فحش و… گفتم فردا باز شوهرم اصرار میکنه باهاش بریم بیرون که همینطور شد فرداش شوهرم گفت اونا میخوان برن مسافرت یه ۱۸ نفر زن و شوهرن گفتم نه باز شوهرم اصرار کرد.گفتم انروز دوستت تو جمع نبودی بم یه چیزی گفت خیلی بدم اومد یه شوخی که من خوشم نیومد گفت کدوم دوستم چی گفت گفتم یچی گفت دیگه داد میزد که چی گفت،یعنی منتظر بود بگم با طرف بره دعوا 😑حالا منم راه برگشت نداشتم چندبار دروغ گفتم تا اخری رو باور کرد،ولی خب دوست شوهرم شوخی کرد با زبون خودشون که من خوشم نیومد چون شوهرمم مجردی با اون دوستاش زیاد‌میره ولگردی اونم بی خبر از من خواستم اینجوری شوهرمم کات کنه باهاشون

ثوصیثه صوثیص

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید

اون کار شاخدارشونم این بود تو حیاط کافه بودیم دستشویی جلومون بود دوست شوهرم رفت دستشویی شیشه دستشویی شکسته بود طرف هم سرپا داشت کارشو میکرد و همه چیز مشخص بود یهو زن یکیشون زد زیر خنده گفت عه محسنو همشون شروع کردن مسخره بازی که ضوهرم رفت جلوی دستشویی ایستاد گفت عه نبینید زشته

ثوصیثه صوثیص
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687