چند وقته یکی دوساله کات کردیم
خیلی دوسم داشت
بهش وابسته بودم
هزاربار خواستگاری کرد
پسرعمومه
۱۴سال بزرگتربود
بخاطر مخالفت کات کردیم نمیتونستم ی پسر بزارم بسوزه ب پای منی ک خانواده م راضی نمیشدن
تومراسما میبینمش یادش میوفتم
هربار خومهمامان بزرگم میدم میبینم
ازش بدم میومد بعد کات
۳ماه پیش بایه خواب بهم ریختم
گفت برگردیم و من توماشینش بودم و دستمو گرفت
چند وقت پیش واسم دیدم تز طرف اون شارز اومده ۱ماه بعدش بهش زنگ زدم گقت نه من نبودم یا اشتباه شده اگمیتومستم الان تویی جواب نمیدادم
نمیدونم چرا ب فکرش تفتادم
بخدا تعریف نمیکنم
توفامیل از زیبایی حرف اولمو میزنم
همینپریشب رفتیم عروسی
۲دور رقصیدم ۳تا خواستگار اومدن
یکیشونم وکیل بوو اون دوتارو نمیدونم
خلاصه اینو بیخیال
چیکار کنم دیگ فک نکنم