۸ماهه باهمیم خودشو پسرمجرد جا زد خانوادش خبر ندارن چندماه اخیر میگفتم بریم مشاوره میگفت اره من یبار تنها باید برم درباره ترسهام راجع ب ازدواج بگم و دودلم و اینا
یکی دوبارم اشاره کرد ک بعد شکست عشقیش یکسالی ک خونه مجردی داشت و رفیقاش دوست دختر میاوردن واس اینم اوردن ولی دست نزده و خاطرات بدی داره ک باید ب مشاور بگه ولی هیچوقت جدی بهم نگفت فلانی مثلا برو این هفته نوبت بگیر فقط با کل قضیه مشاوره رفتن موافقت کرده بود
ب من یبار گفت بعد عید میام یبار برج ۲ بعد گفت برج ۶ کارام اوکی میشه درگیر خونه سازی هست
هفته پیش وسط حرفهاش گفت واس ازدواج دودلم چون نجاست دیدم و پرسیدم چ نجاستی نمیگفت و منم بدم اومد کات کردم بعد ۳روز پیام داد جواب ندادم فرداش پیام و قسم داد جواب دادم بعد گفت تو اون خونه مجردی رفیقاش کسی رو نیاوردن درحقیقت ایشون تو خیابون با ی خانومی اشنا شده بود