2733
2739
عنوان

امشب خدا نجاتم داد

543 بازدید | 32 پست

من یه دوست پسری داشتم قصدمونم ازدواج بود نخواستم بشه من نخواستم امروز اومدم کار با یه دستگاه الکترونیکی رو یاد همسرم بدم اومدم بگم ببین گالری هم داره گفتم بزار برم تو گالری عکسامون میاد نشونش بدم اقا تموم عکسای من و دوست پسرم بود یه لحظه زرد شدم دوییدم اتاقم من اصلا حدس نمیزدم یه انسان انقدر زرد میتونه بشه خلاصه بدترین حس بود از خدا خواستم منو ببخشه و اگه عکسا دست اون پسر هم هست هیچ وقت نرسه به شوهرم انگار یه لحظه قسمت شد نشونش ندمم

وای خداروشکر

شوهرت تعجب نکرد چرا رفتی یهو؟ 

یک عددenfpهستم ❤ از سال 97 عضوم تروخدا این یکی کاربری رو نترکونید💚خدایا بابت همه چی ازت ممنونم به دل هممون آرامش و صمیمیت و محبت بده که این روزا همه از سنگن... 💛


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

2731

همسرت در جریان نیست دوست پسر داشتی؟

"انزوا را به وابستگی ترجیح میدهم. وقتی وابستگی از بین رود، انسان وارسته می شود" "ملتی هستیم که هنوز خشنونت رو مردونگی، حماقت رو نجابت، شادی رو هرزگی، دزدی رو زندگی میدونیم؛ راه درازتری تا انسانیت داریم. و راه دراز تری تا آرامش و عشق..." "مدرسه که میرفتیم، هربار که دفتر مشقمون رو جا می ذاشتیم معلممون میگفت: مواظب باش خودتو جا نذاری! ما می خندیدیم و فکر می کردیم نمیتونیم خودمونو جا بذاریم! بزرگ که شدیم بارها و بارها خودمو جا گذاشتیم؛ توی یه کافه، توی یه خیابون، توی یه شعر..."  
2738
همسرت چیزی نگفت که چیشدی یهو  عکسا چرا نگه داشتی که بیاد بالا

 بهش گفتم این ابزار دوربین هم داره اومدم بگم گالری هم داره تو یه ثانیه خدا بهم رحم کرد گالریش دیر اومد من سمت خودم گرفتم تا بیاد اومد دوییدم با این حال استرس دارم ندیده باشه

درجریانه اما هیچ وقت دلم نمیخواد حقیقتا نمیدونم میترسم ببینه طلاقم بده من همش استرس دارم نکنه ببینه ...

خب پاک کردی همه عکسارو؟

"انزوا را به وابستگی ترجیح میدهم. وقتی وابستگی از بین رود، انسان وارسته می شود" "ملتی هستیم که هنوز خشنونت رو مردونگی، حماقت رو نجابت، شادی رو هرزگی، دزدی رو زندگی میدونیم؛ راه درازتری تا انسانیت داریم. و راه دراز تری تا آرامش و عشق..." "مدرسه که میرفتیم، هربار که دفتر مشقمون رو جا می ذاشتیم معلممون میگفت: مواظب باش خودتو جا نذاری! ما می خندیدیم و فکر می کردیم نمیتونیم خودمونو جا بذاریم! بزرگ که شدیم بارها و بارها خودمو جا گذاشتیم؛ توی یه کافه، توی یه خیابون، توی یه شعر..."  
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687
داغ ترین های تاپیک های امروز