طلاق .بچه دو ساله .......

یسری چیزا هیچوقت عادی نمیشع برای آدم همسر من  فرزند طلاقه تازه ۶ماهش بوده خیلی یادش نمیاد گه گداری دیده مادرشو زمان مدرسه پدرش هم کلا شهر و عوض میکنه اما هنوز ک ۳۰و خورده ای سن داره میگ ک من  حسرت مادر دارم

عزیزم برگرد ولی قبلش با شوهرت صحبت کن برین مشاوره هم بخاطر خودت هم دخترت یه فرصت دیگه بده رفتارهای خودتم بسنج صبورتروبامحبت ترباش زیادم دنبال دوست نباش بچسب به زندگیت بعدطلاق مشکلاتت بیشترمیشه

همه ای که میگن جدا شو بعد جدایی یکیشون به داد تو و دخترت نمیرسه 

مشاوره رفتین ؟ بد دلیش تا چه حده؟ هنوز بهش علاقه دارید؟ خب کتک زدن مسله کوچیکی نیست که ساده ازش رد شد ، و میگید که هربار قول میده ولی بازم تکرار میکنه پس یعنی روی حرفش نمیمونه و نمیشه به حرفش اعتماد کرد. ولی میخاید یه مدت مشاوره برید یا صبر کنید ولی پرونده رو مختومه نکنید تا لازم شد بتونید طلاق بگیرید ، بهرحال تمام راه ها رو امتحان کنید نشد برین سر راه آخر یعنی طلاق 

هیچکس برای دخترت جای پدرشو نمیگیره، ناپدری پدر نمیشه، برگردی خونه مادرت که دیگه بدتر،مشگل تون عجیب و پیچیده نیست،

یه چیزیاز خودم بگم برات. من سنم کم نیست و سوهرمم خیلی مرد خوبیه،زبانزد دوست و فامیله، صبح ها میرفتم پیاده روی گاهی وقتها. سر راه نان سنگک تازه میگرفتم و برمیگشتم. چند وقت پیش بهم گفت من بدم می یاد میری نانوایی، راستش تعجب کردم، اما نرفتم دیگه

اون همه ای که ازش حرف میزنی کیا هستن؟ خودشون عقل های ناقص دارن. خودشون پر از عیبن و یکی داره تحملشون میکنه

مگر خودشون فرشته ان و معصوم شوهر شما فقط عیب داره 

شما باید مثل لباس عیبهای همسرتو میپوشوندی گذاشتی همه بفهمن تو زندگیت هم نظر بدن. 

تا کجا مبخوای عزیزم دهن بین باشی؟ 

بچه منم اوایل مثل دختر شنا بود به همه پدرت نگاه نیکرد ولی بعدها عادی جلوه داد منم فکر. میکردم درست شده فراموش کرده الان که به بلوغ رسیده زبون وا کرده میگه من از بچگی روز خوش ندیدم همه پدرا میومدن مدرسه من حسرت میخوردم الان میبینم من چقدر مثل کبک سرمو زیر برف کرده بودم 

البته مشکل شما پیش مشکلات من جوک هست شما میتونی خودتو کنترل کنی جلوی زبونتو بگیری تا اوضاع بهتر بشه من جای شما بودم طلاق نمیگرفتم تحمل میکردم

درسته من از طلاقم راضیم بعد طلاق به آرامش رسیدم ولی بچه بدبخت میشه دریایی از عقده میشه که بعدها منفجر میشه و جمع کردنش خیلییبیی سخته  

پیرو حرف شما عزیز، به استارتر بگم که دخترخالم با شوهرش خیلی مشگل داشت،برادرم که موقعیت اجتماعی عالی داره و ادم موجهیه در جریان بود، یکبار که منگفتم دلم میسوزه برای دختر خالم، برادرم گفت جلوی زبونشو نمیگیره، هر چیزی شوهرش میگه جواب میده میکشه به دعوا

خب خوبه خودت هم میگی و میدونی 

برگرد سر زندگیت بشو یک مادر نمونه. 

عاقلانه و بالغانه زندگی کن. اولویتت خانواده ای که تشکیل دادی باشن 

دوست به درد آدم نمیخوره 

اگر همسرت راضی نیست با دوستی بری خب نرو بهش احترام بگذار